دهانم پُر از حرف است،
حیف با دهان پُر نباید سخن گفت...
بعداً نوشت :
درختی که ترانه هایش چیده می شود
هیچ پرنده ای بر شاخه های سوخته اش پر نمی زند
این را تمام فصل های ناتمام می دانند…
بعد تر نوشت :
چقد دردناکه آچار فرانسه همه باشی ولی خودت گره های کور زندگیت رو به زور دندونات باز کنی …
برگرد
توفان
آنقدر هم که می گویند
ترس ندارد
گاهی
زیباترین باران ها
از سیاه ترین ابرها می آید.
"سینا علی محمدی"
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر،
با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بی برگی روز و شب تنهاست ،
با سکوت پاک
غمناکش.
ساز او باران ، سرودش باد
جامه اش
شولای عریانی ست
ور جز اینش جامه ای باید
بافته بس شعله ی زر تا پودش باد
گو بروید، یا نروید، هر چه در هر جا
که خواهد
یا نمی خواهد
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نومیدان
چشم در
راه بهاری نیست
گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد
ور
به رویش برگ لبخندی نمی روید
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان
از میوه های سر به گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید
باغ بی برگی
خنده اش خونی ست اشک
آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن
پادشاه فصلهــا ،
پــاییــــز ...
بــاغ مــن/کتاب زمسـتــان ... مهـدی اخــوان ثـالــث
چه روزهای باعظمتی است:
موسی(ع) به طور می رود.
فاطمه(س) به خانه ی علی (ع)
ابراهیم(ع) با اسمعیل(ع) به قربانگاه
محمد(ص) با علی(ع) به غدیر
و
حسین(ع) با هستیش به کربلا!
خدایا! برایمان مقدر فرما آنچه رضایتت در آن است و موجب تقرب ما به توست.
عیدتون مبارک
عرفه ...
عرفه روزی که نشانیست از بازگشت به اصل.
عرفه روزی که آدم در صحرایی بعد از هبوطش عذر تقصیر به درگاه خداوند آورد تا یادمان بماند معرفت وجودی خویش را قدر بدانیم.
عرفه روزی که یادمان بماند کسی که ما را آفرید از ما بینیاز بود و مائیم که سراسر نیاز و ناتوانی و شاید هم نادانییم.
عرفه روزی که یادمان باشد خدا همیشه چشم به راه این است که برگردیم حتی اگر خیلی دور شدیم.........
***
خدایا چنانم کن که از تو بترسم گویا که تو را مىبینم،و با پرهیزگارى مرا خوشبخت گردان،و به نافرمانىات بدبختم مکن،و خیر در قضایت را برایم اختیار کن،و به من در تقدیرت برکت ده،تا تعجیل آنچه را تو به تأخیر انداختى نخواهم،و تأخیر آنچه را تو پیش انداختى میل نکنم.خدایا قرار ده،بىنیازى را در ذاتم،و یقین را در دلم،و اخلاص را در عملم، و نور را در دیدهام،و بصیرت را در دینم و مرا به اعضایم بهرهمند کن،و گوش و چشمم را دو وارث من گردان،و مرا بر آنکه به من ستم روا داشته پیروز فرما،و در رابطه با او انتقام و هدفم را نشانم ده،و چشمم را بدینسبب روشن گردان.خدایا گرفتارىام را برطرف کن،و زشتىام را بپوشان،و خطایم را بیامرز و شیطانم را بران و دینم را ادا کن،
و برایم معبودا در آخرت و دنیا درجهاى برتر قرار ده،خدایا تو را سپاس،مرا آفریدى،و شنواوبینا قرار دادى،و تو را سپاس که مرا پدید آوردى،و از روى رحمت،آفریدهاى متناسب قرار دادى،درحالىکه از آفرینش من بىنیاز بودى،پروردگارا به اینکه مرا پدید آوردى.پس در خلقتم تناسب نهادى،پروردگارا به اینکه آفرینشم را آغاز نمودى،و صورتم را نیکو نمودى،پروردگارا به اینکه به من احسان کردى و در خویشتنم عافیت نهادى،پروردگارا به اینکه محافظتم تمودى و موّفقم داشتى،پروردگارا به اینکه بر من نعمت بخشیدى و راهنمایىام نمودى،پروردگارا به اینکه سزاوار احسانم کردى،و از هر خیرى عطایم کردى،پروردگارا به اینکه مرا خوراندى و نوشاندى،پروردگارا به اینکه بىنیازم ساختى و اندوختهام بخشیدى،پروردگارا به اینکه یارىام نمودى و عزّتم بخشیدى،
خدایا! آنگاه که جان ها و اندیشه ها از نسیم فرحبخش نام و یادت سرشار است، بگذار در برکه عرفه، خود را از زنگار غفلت و معصیت شستوشو دهیم.
داشتم به اتفاقات سالهای اخیرم فکر می کردم که اکثر نقاط اکسترم زندگیم (فعلا تحولات کاری و اینا) توی مهر ماه اتفاق افتادن.
مهری که رفتم دانشگاه!
مهری که از پارسیجان اومدم بیرون و شدم یه کارمند اداری.
مهری که رسیدم به شغلی که دوست داشتم!
مهری که از اداری رفتم آموزشی!
مهری که شروع و تثبیت ارتباطاتم بوده !
خلاصه فعلا از دید مثبت قضیه! مهرها شده دروازه ی پیشرفت و به نوعی تغییرات و تحولات اساسی زندگانی من!
امروز دقیقا یک سال از شروع رسمی کلاس داریم گذشت.
و دارم فکر می کنم که خدایا ماه مهر رو برای همه پر از مهر و قشنگی و مهربانی قرار بده!
1. میگم به نظرتون در جواب دوستی که در مورد دوستیمون میگه : "به عنوان یک هدیه قبولش کن "
چی باید گفت؟
2. یاد روز اول کلاسم (همین موقع ) پارسال افتادم.پسرکام همه متعجب و ناراحت و نگران اومدن و توی کلاسی جاگیر شدیم که حتی تخته سیاه نداشت.چقدر نگرانی و ترس از اینکه چی می خواد بشه - توی چشماشون واضح بود.
چقدر براشون حرف زدم و از این گفتم که با هم دوست بشیم و با هم کلاسمون رو تموم کنیم و اینکه چقدر براشون سوال بود خانم کلاسمون حتی تخته سیاه نداره! ما چطوری درس یاد بگیریم.هنوز شیطنت بعضیا که داشتن بقیه رو بخاطر ناراحتیشون اذیت می کردن توی ذهنمه.
انگار همین دبروز بود ....