دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

ساحل

ساحل دلت را به خدا بسپار 

خودش قشنگ ترین قایق را برایت می فرستد   

 

پ.ن:  

خدایا! ازت ممنونم.بخاطر اون قایق قشنگ . یخاطر اون آرامش. بخاطر اون حس قشنگ

و منو ببخش بخاطر تمام بی فکریها و ندانم کاری هام.

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:35 ق.ظ

مرســـــــــــی

خواهش میشه.

massi دوشنبه 30 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 04:33 ب.ظ

slm.man umadaaam ;)
2 in shaba bara manam 2a kardi dg?
Man k bara dustaye majazimam 2a mikonaaam :)

سلام گلم.
بله منم تمام کسانی که منرو میشناسن چه مجازی چه واقعی یاد کردم.

فقط من! دوشنبه 30 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:09 ب.ظ http://jostejoogar2011.persianblog.ir/

و من یتوکل علی الله فهو حسبه .
هرکس بر خدا توکل کند خداوند او را کفایت نماید.

مساله رسیدن به این مطلبه که در ذهن آدمیزادی من ملکه بشه و به اون معرفت برسم.

امین دوشنبه 30 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:06 ق.ظ

من کجا هستم؟ حقیقت من کجاست؟ روزگاری ساکن شهری بودم؛ و اینک قرنهاست سرگشته بیابان خضر الیاسم!
شما مرا از من گرفتید. خیالات خود را به من چسباندید. خون از شمشیرم چکاندید و سرهای دشمنان به تیغ ذوالفقارم بریدید! قلعه‌گیر و …خندق‌گذار و معجزه‌سازم کردید! شاه مردان و شیر خدا گفتید! از زمینم به چهارم‌آسمان بردید! به خدایی رساندید! پدر خاک و خون خدا خواندید! در شهر علمم خواندید و از آن به درون نرفتید! شما با من چه کردید؟
وای بر آن‌که برده کند، و آن‌که بردگی خواهد! وای بر آن‌که نام و خون کسی را نان و آب خود کند! شما با من چه کردید؟ سوگند خوردید به فرق شکافته من برای رواج سکه‌های قلبتان! به ذوالفقار خون‌چکان برای کشتن روح زندگی! و اشک ریختید بر مظلومیت من تا ساده‌دلان را کیسه تهی کنید!
صبر کردم صبر، چون کسی که خار در چشم و استخوان در گلو دارد . به سالها!
آنها که خود را به من می‌بندند، کاش آزادم کنند از این بند! - آنها که سوار بر مرکب روح ساده‌دلانند! آنها که لاف جنگ می‌زنند با دشمنان خیالی در دیارات خیال؛ و هرگز نجنگیدند با دشمن راستین که در نهاد خویش می‌پرورند برای جنگ با حقیقت!
شما با من چه‌ کردید؟ بزرگم کردید برای حذفم! راستی که من انسان بودم پیش از آن‌که به آسمان برین برانیدم! چنین است که صحنه‌ها از ابن ملجم پر است و از علی خالی! - شما دوستداران من با من چنین کنید، دشمنانم چه باید بکنند؟

گوشه ای از دیالوگ " مجلس ضربت زدن / بهرام بیضایی "

سلام.
سپاس از شما.

نادم یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 04:01 ب.ظ http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

کسى رو نمیشه به زور عاشق کرد
یه وقتهایى......
یه چیزهایى......
سهمت نیست!!
بفهم

!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.