دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

فال

ﺷﺒﯿﻪ ﺟﺮﻋﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﻗﻬﻮﻩﯼ ﯾﺦﮐﺮﺩﻩ ﻣﯽﻣﺎﻧﯽ 

ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻝﻫﺎ ﻣﺎﺳﯿﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻮﯼ ﻓﻨﺠﺎﻧﯽ 

ﻫﻤﺎﻥﻗﺪﺭ ﺁﺷﻨﺎ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻫﻢ ﻣﺒﻬﻢ 

ﮐﻪ ﺍﺯ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﺎﺷﻢ ﻓﺎﻝ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ 

ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﯿﺪﻩﺍﻡ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺑﻪ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ 

ﮐﻪ ﺍﺯ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﭼﻨﺪﻡ ﻧﻘﺶ ﻓﺎﻟﻢ ﺷﺪ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽ 

ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻤﺎﺳﺪ ﻗﻬﻮﻩﯼ ﭼﺸمﺕ ﺗﻪ ﺷﻌﺮﯼ 

ﮐﻪ ﻣﺪﺕﻫﺎﺳﺖ ﻓﺎﻝ ﺷﺎﻋﺮ ِ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻧﯽ 

ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﮑﺎﻓﻢ ﺩﻭﺭ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻏﺰﻝ 

ﻣﯽﺑﺎﻓﻢ ﺍﺯ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ 

ﺗﻮ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﻭ ﺷﮑﺮ ﮐﻦ ﺗﺎ 

ﮐﻤﯽ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺷﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺖ ﺗﻠﺦ ﻭ ﺑﻐﺾ ﻃﻮﻻﻧﯽ 

ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻨﻮﺷﻢ ﮐﻨﺞ ﺩﻧﺞ ﮐﺎﻓﻪ، ﻓﺎﻟﻢ ﺭﺍ 

ﻫﻤﺎﻥ ﻓﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺟﺮﻋﻪﯼ ﯾﺦﮐﺮﺩﻩ ی آنی
نظرات 2 + ارسال نظر
khodai یکشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:56 ب.ظ

هرچند که من گناهکارم یا رب
بر رحمت تو امیدوارم یا رب
بر وسعت عفوت چه نگاه اندازم
بر کرده خود نظر ندارم یا رب
(ماه عشق، ماه صفا، ماه نور و ماه نزول برکت تمام شد، خدایا ما را دریاب) سلااااااااااام...عید بر شما مبااااااااااارم گلم

مهم نیست که قفلها دست کیست،مهم اینست که کلیدها دست خداست.از ته دل دعا میکنم که در این لحظات آخر ماه رحمت، شاه کلید تمام قفلها رو از خداوند عیدی بگیرید .
عید شما هم مبارک.

نادم یکشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:19 ب.ظ http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

خدایا ...! ایوب را به زمین بفرست ... می خواهم از صبر برایش بگویم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.