دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

یادش بخیر

داشتیم می رفتیم به مادربزرگ سر بزنیم که یاد این خاطره افتادم.   

ادامه مطلب ...

زنگ ورزش

دیروز طبق معمول یک شنبه ها ورزش داشتیم. 

رفتیم حیاط و بچه ها تشکیل دو تا تیم دادند و چند نفری هم خواستند بازی دیگه ای بکنند. 

خلاصه کمی گذشت دیدم دو تا از پسرا رفتن یه گوشه روی نیمکت های محوطه نشستن.رفتم سراغشون و میگم: پاشین بیاین توی زمین - چرا مثل پیرمردها اینجا نشستین. 

دیدم هر دو به هم نگاه می کنند و می خندند! 

- چی شد؟ 

یکیشون دستشو برده پشت لبشو دست میکشه و میگه: چطور ممکنه ما پیرمرد باشیم؟ ما که سبیل نداریم! 

- مگه هر پیرمردی سبیل داره؟ پیرمرد بی سبیل نمیشه؟ 

- (با تفکر زیاد) فکر نکنم!! پیرمرد باید سبیل داشته باشه!! 

خلاصه اومدن توی زمین و مشغول بازی شدن اما هنوز معتقدن که پیرمرد باید سبیل داشته باشه!!!!!! 

 

 -------  -------  --------

توی زمین بچه ها سرگرم بازی بودن که یهو یکیشون خطا کرد و نزدیک بود کارشون به دعوا بکشه - یکی از بچه های طرف دعوا برگشته میگه : برو  بچه!!! 

من:  مگه خودت چقدر بزرگی؟ 

- خب اجازه این کاری که داره می کنه - کار بچه است!!!! 

و همچین با ژست آدم بزرگیی رفت دنبال بازیش!!!!که با خودم گفتم : نکنه منم هنوز بچه ام!! 

 

یاد ایام . . .

دیروز با دیدن یه عکس - یاد این خاطره ی مشترکمون با داداش جان! افتادم. 

خلاصه اون موقعها (زمان خاطره) من یه گوشی اسباب بازی قرمز رنگ داشتم که کلی هم دوسش داشتم.بعدش این داداش جان بنده - کمی زیاده خواه بودن و میگفتن که گوشی تلفنه مال منه! و همیشه هم من بهش میگفتم که نخیر! 

یه روز که طبق معمول کل کل صاحب بودنمون شروع شده بود (کل کلمون هم از نوع عملکردی بود یعنی بحث لفظی وجود نداشت) خلاصه نشسته بودیم و جناب داداش ادعای صاحب بودن کردن و منم در حال دفاع از مایملکم دسته ی گوشی دست داداش جان و تنه اش هم دست بنده! خلاصه بکِش بِکشی راه انداختیم. من از این طرف و اونم اون طرف و هیچکدوممون کوتاه نیومدیم که یهو گوشیجان بنده کوتاه اومد!! 

سیمش کنده شد و در همین حین من قل خوردم این طرف و داداش جان! هم اونطرف 

هیچی دیگه بعدشم متعجب شدیم که چی شد یهو!!! 

.... 

و به این ترتیب گوشی من خراب شد . . . 

البته هنوزم گاهی داداش جان میگه : هعیی یادته گوشیمو خراب کردی؟ 

من:

** خلاصه ممنون از اون دوست که منو یاد این خاطره انداخت