دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

ای . . .

ای آنکه برای توست رای همه کس

وی آنکه تویی مرا به جای همه کس

در پای تو اوفتاده ام دستم گیر

کوتاه کن از میانه پای همه کس 

 

رجبعلی تبریزی


پ.ن: خبرهایی تو راهه.لطفا دعام کنید.


دل بــســـپــار...


به آتشی که نمى سوزاند

" ابراهیم " را


و دریایى که غرق نمی کند

" موسى " را


نهنگی که نمیخورد

"یونس"را


کودکی که مادرش او را

به دست موجهاى " نیل " می سپارد

تا برسد به خانه ی تشنه به خونش


دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند

سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد


آیا هنوز هم نیاموختی ؟!

که اگر همه ی عالم

قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند

و خدا نخواهد ،

" نمی توانند "

پس

به " تدبیرش " اعتماد کن

به " حکمتش " دل بسپار

به او " توکل " کن....

نازنینم آدم . . .

پس از آفرینش آدم، خدا گفت به او: نازنینم آدم….

با تو رازی دارم!..
اندکی پیشترآی ..
آدم آرام و نجیب ، آمد پیش !!.
… زیر چشمی به خدا می نگریست !..
محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست .
نازنینم آدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!..
یاد من باش … که بس تنهایم !!.
بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!
به خدا گفت :
من به اندازه ی ….
من به اندازه ی گلهای بهشت …..نه …
به اندازه عرش ..نه ….نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!
آدم ،.. کوله اش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر می داشت !…
راهی ظلمت پر شور زمین ..
زیر لبهای خدا باز شنید ،…
نازنینم آدم !… نه به اندازه ی تنهایی من …
نه به اندازه ی عرش… نه به اندازه ی گلهای بهشت !…
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!! نازنینم آدم….نبری از یادم….

صبح

هر صبح پلکهایت فصل جدیدی از زندگی را ورق می زند 


سطر اول همیشه این است : خدا همیشه با ماست . . . 


پس دوست عزیز بخوانش با لبخند

خداوند حکیم

 

 
فقط گوشه چشمی از نگاه خدا برای خوشبختی همه انسانها کافیست
این نگاه را برایتان آرزو میکنم ...