دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

مردها در تاریکی گریه می کنند

خورشید روزهای رفتگی

تاریکی از نبودنت نشت می کند به اتاق

پلک می زنم

و کاسه ی چشمانم؛با اولین قطره پر می شود

مردی که هست و خسته شده از هر آنچه نیست!

یکهو جیرینگ بغض کسی در گلو شکست...



پ.ن1:

گاهی آدمهای اطرافمان پشت نقاب سنگی و بی تفاوتشان,دلی نازک و شخصیتی عاطفی دارند که فقط در خلوت ظاهر می شود.شاید اویی که فکر می کنیم بی تفاوت از کنار مسائل می گذرد,دلی پر عاطفه داشته باشد....


پ.ن2:


درگیرم کن

خسته ام

خسته از تنهایی‌

از حضورِ خودم در تاریکی‌

خسته از رفتن

از جاده‌های طولانی

خسته از یک دل‌ِ همیشه طوفانی

درگیرم کن

درگیر بودن

درگیر ماندن

درگیر یک اتفاق

اتفاقِ یک پنجره

چهار دیوار

درگیر اتفاق "ما"