دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

اللهم ارزقنا کربلا

من از همینجا که ایستاده ام
به اندازه ی صد کهکشان از تو دورم
و تو از همانجایی که ایستاده ای
نزدیک تر از یک نفس به من هستی ......
این تابلو دل را میسوزاند...
مسیر پرشده از اتوبوسهای پر از زائر....
جاماندنم چقدر به رخ می آید...
در بین این شلوغی ها....
در بین این موکب های ایرانی......
در بین این رفت و آمدها....
دربین این مسافرآن خوشبختت...
مراهم بطلب...
و من چقدر دلتنگ آمدن شده ام...
آمدن تا عشق....
آمدن تا تو...

آقا مراهم بطلب...


کل یوم عاشورا .....

برادری به تعداد نیست ، به وفاداری است
یوسف یازده برادر داشت وحسین (ع ) ، تنها عباس (ع) را . . .
    

 

پ. ن 1 :  

در چشم فرات عکس ماه افتاده است

یک هاله به رنگ اشک و آه افتاده است


آن دست بنازم که جلوتـر از پــــــــا

در راه وصال حق به راه افتاده است
  

 

پ.ن 2:

 

دارم فکر می‌کنم‎

میدان مشک،‎

روبه‌روی حرم سقا‎.

داغ دل عباس‎

پیش چشمانش‎.

آخ عباس‎!  


التماس دعا