ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
سلام.
امروز بعد چند روز تعطیلی! رفتیم سر کار و کمی دیر رسیدم(در حدی که برگه های امتحانی دست بچه ها بود) و به محض ورود با خانم مدیر مواجه شدم. منم که حدس میزدم که این قیافه مال منه! به خودم نگرفتم و رفتم وسایلمو آوردمو و شروع به حضور و غیاب بچه ها و کارام کردم
بعدش یهو مدیرخانم اومد جلوی میزم و :
لطفاً کمی زودتر به جلسه بیائید. منم
و قضیه تمام شد. (البته با خودم گفتم : معاونم - معاونای قدیم!!) بعدش گفتم: بی خیال! روزایی که بقیه نیستن و من سر وقت اینجام و کارام همه رله هست چی؟
خلاصه کمی که گذشت و مدیر خانم اومد و نشست کنارم. منم چون نمیخواستم اعصابم خورد باشه و تا آخر هفته اخم و تخم تحمل کنم؛ گفتم : امتحان چطور بود؟{آخه مدیر خانم ما دانشجو هستن! فکر کن آدم مدرکش از مدیرش بالاتر باشه!آخر زورداریه ها!} که گل از گلش شکفت و راضی بود.
بعدش شروع به تعریف کرد که یکی از مراقبا نیومده و جایگزین نفرستاده - صندلیهای حوضه نامرتب بوده - همه چی قاطی بوده و خلاصه که بهش یه ضد حال اساسی خورده بود! و
به این ترتیب زندگی شیرین شد!
اخخیییییییی
خب خدا رو شکر که به خیر گذشت
اگه ملت بذارن.!!!!
نمی ذارن که روابط حسنه بمونه!