ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
ما فقط دست بر درگاه تو دراز میکنیم ، کمکمان کن در هیاهوی دنیا ، گم نشیم.
دارم کل مطالب چکنویسم رو بالا - پائین می کنم اما اون چیزی که توی ذهنمه اینجا نیست ولی قلم هم نمیخواد کمک کنه که بنویسم از حسی که شبیه به خیلی حس هاست اما هیچکدامش نیست.
باز صفحات رو مرور می کنم و دست آخر به جمله واره ای می رسم که بیان حس و حالم نیست اما به دلم نشست که بنویسمش.
ساعات پایانی ماه شعبان.یواش یواش داریم به یه ماه عزیز وارد می شیم. به یه مهمانی بزرگ.به یه بزم آسمونی . ماهی پر از خیر و برکت که ممکنه کمی هم دشواری داشته باشه مسیر همراهیش اما مطمئنم که میزبان جان مهربان - هوای مهموناشو داره همش می خواد بهشون ببخشه و پاداش بده اصن دنبال بهانه است که اجر بده وقتی میگه خوابتون عبادته - نشستنتون عبادته و هر نفس تسبح؛ یعنی چـــــــــــــــــــقدر مهربان.
پ.ن 1 :
روزهایی که دلم شکسته است یادحرف های پدر ژپتو به پینوکیو افتادم که می گفت :
پینوکیو ! چوبی بمان ! آدمها سنگی اند ، دنیایشان قشنگ نیست !
پ.ن 2 :
توی شبها و روزهای ماه مبارک برای هم دعا کنیم که خداوند دعای در حق دیگران را دوست میدارد و در صدر دعاهامان دعای فرج و ظهور آقای مهربانی.
برادری به تعداد نیست ، به وفاداری است
یوسف یازده برادر داشت وحسین (ع ) ، تنها عباس (ع) را . . .
پ. ن 1 :
در چشم فرات عکس ماه افتاده است
یک هاله به رنگ اشک و آه افتاده است
آن دست بنازم که جلوتـر از پــــــــا
در راه وصال حق به راه افتاده است
پ.ن 2:
دارم فکر میکنم
میدان مشک،
روبهروی حرم سقا.
داغ دل عباس
پیش چشمانش.
آخ عباس!
التماس دعا
هر صبح پلکهایت فصل جدیدی از زندگی را ورق می زند
سطر اول همیشه این است : خدا همیشه با ماست . . .
پس دوست عزیز بخوانش با لبخند