پنجره تمیز

سلام. 

الان که داریم به موقع خونه تکونی نزدیک میشیم - یاد این قضیه افتادم. 

اون سالها که توی پارسیجان بودم - همیشه رسم بر این بود که آخرین روز کاری به بشور و بساب و تمیزکاری و جمع و جور می گذشت.یادمه سالی که شهره بانو (سرپرست سالن) تازه عروس بود - زودتر خودشو تعطیل کرده بود و منم مسئول سالن بودم و رئیس‌الدوله جان هم جایگزین اوشون! خلاصه روز آخری منم از این طرف سالن به اون طرف که وسیله ها مرتب و منظم طبقه بندی بشه و تازه به خاطر اوج کار قرار بود از روز پنجم سال نو هم سر کار باشیم. و خلاصه خیلی شدید مشغول بودم که همه چی منظم باشه که اول سالی به مشکل نخوریم و رئیس‌الدوله جان هم به اصطلاح خانمهای با تجربه و سن و سال دارتر رو مأمور تمیز کردن پنجره ها کرد و تکه های پنجره رو جدا کرد که اونا راحتتر پاک کنند.خلاصه که خانومها هم چون می دونستن هر موقع کارا تموم بشه - میریم خونه و منتظر پایان ساعت کاری نیستیم - شروع کردن به سَمبَل کردن کارا و مثلاْ سریع کار کردن. خلاصه من که وسائل مربوط به تعمیرات رو تحویل دادم. رئیس‌الدوله اومد که پنجره ها رو سر جاش بذاره و منم داشتم دنبالش می گشتم که یه سری نکات رو بهش بگم و توی این وضعیتی که الان میگم داخل سالن دیدمش: 

رئیس‌الدوله هر شیشه‌ای که بر میداشت اول سمت روش و بعد پشتش رو نگاه میکرد و با ناباوری دوباره از اول این کار رو می کرد و یه سر تکون می داد و پنجره رو جا می‌زد. 

من که دیدم بدجور هنگ کرده بین شیشه ها - یه نگاه به پنجره‌های جازده کردم و با کمال  دیدم که چشمتون روز بد نبینه - شیشه ها از اولشم کثیفتر!!!شدن. 

منم دیدم اوضاع خیلی بی ریخته !! رفتم جلو میگم : آقای ... زیاد سخت نگیرین! ( البته خودمم به این حرف در اون لحظه معتقد نبودما!) اینجا کمی تاریک بوده و نور کافی نبوده حالا پیش اومده دیگه! که رئیس‌الدوله جان برگشته میگه: خدائیش اینا خواستند ازدواج کنند - خواستگارا نیان پیش من واسه تحقیق!! آخه این وضعیت درسته! 

من: (که یخم داشت واز می شد) حالا اگه اومدن تحقیقات ازشون بد نگین! گناه دارن آخه!! و خلاصه که ذهن آقای مسئول رو با یه سوال دیگه پیچوندیم از مبحث تمیزکاری پنجره ها!! و موفق شدم!!! 

 

اما خدائیش از اون موقع به بعد هر وقت میرم یه شیشه یا پنجره رو پاک کنم - خیلی حواسمو جمع می کنم! که یهو یکی نبینه و پیش خودش بگه واه واه چه دختری!!! 

!!!!خونه تکونی به همه خوش بگذره!

نظرات 2 + ارسال نظر
مامیچکا سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:24 ق.ظ

حق دارن به خدا مریم بانو جون....
مناز شیشه پاک کردن متنفرم...
خواستگار من هم نیاد پیش رئیس الدوله جان واسه تحقیق

!!!
آخه اونا مقدرا زیادی وقت صرفاً جهت پاک کردن شیشه گذاشتن و کلی هم به اصطلاح زحمت کشیدن اما آخر کار خرابش کردن. (اگه اول با پارچه های خشکشون تمیزش می کردن و باقی کارایی که کردن - مشکل به وجود نمی آمد.)

منم خیلی خوشم نمیاد.
نه بابا! رئیس الدوله جان - برای همکارایی که با هاشون کار کرده بود هم میخواست نظر نده.!!
شما خیالت تخت مامیچکا جون!

خاطره دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:36 ب.ظ http://rahalost.blogsky.com

اخ ابجی دست رو دلم نذار که خونه...چقدر از اسفند ماه بدم میاد.....

ای خواهر - چه خوشمون بیاد و چه نیاد که اسفند ماهه. بهتره یه جورایی برنامه بریزیم که بهمون بد نگذره!
آره خواهر

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.