ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
و چنین بود که در وقت بهار، فصل پاییز دلم زود رسید،
و بهارم طی شد.
در سراشیبی مرگ،
برگها افتادند.
خش خشی بی پایان
زوزه ای از سرما،
و صدایی از درد،
باغ را ویران کرد.
سبزی روی مرا می دیدی
همگی گم شد و رفت،
حرف مردم شد و رفت.
گفتنی را گفتم،
آنچه می دانستم.
همه را باخته ام و جوانی را هم.
جبر و تقدیر چنان کرد که باور کردم،
آنچه بر ما آمد.
***
تو که در بازاری،
راستی قیمت یک شاخه مریم چند است؟
مریمم پرپر شد.
باز بازنده شدم. . .
پ.ن:
یه جایی دیدم خوشم اومد نوشتمش اینجا.
باور کنین همینجوری نوشتم
لطفاً نگران نباشین
ممنونم ازتون دوستان خوبم
خیلی قشنگ والبته غمناک بود.یاد این قسمت از شعر سهراب افتادم:
مرد بقال از من پرسید چند من خربزه میخواهی؟
گفتم: دل خوش سیری چند؟!
ممنون از شما.
سهراب شعرهای جالبی داره
یاد اون جمله معروف افتادم:
همیشه اندکی حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود "، کمی کنجکاوی پشت" همین طوری پرسیدم " ، قدری احساسات پشت"به من چه اصلا " ، مقداری خرد پشت " چه بدونم " و همیشه اندکی درد پشت " اشکالی نداره " هست...
جمله درست گفته دیگه.
بسامه راست میگه آدم نگرانتون میشه
نگران نباشید.
اجازه خانوم شعر قشنگی بود
اجازه چی شده حسین اذیتتون کرده
ممنونم گلم.
نه حسین کاری نکرده .
ببین وقتی اینجوری می نویسی همینجوری نوشتم بیشتر نگرانت می شم...
یه طوری شده تو به من نمی گی...
...........
طوری؟
چه طوری؟
نه بابا! خیالت تخت.