-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1391 16:02
بـــــــا رانی امـ دلــَمـ چـتری مـی خـواهد از جــنسِ دستـــهایِ تـــو...
-
جشن عروسی
شنبه 24 تیرماه سال 1391 21:33
سلام. خوبین ؟ خوشین؟ و اما داستان عروسی رفتن ما: از هفته گذشته یه جورایی مقدمات عروسی پسر دائیی بنده شروع شد و تا امروز هم تتمه ی ماجرا ادامه داشت که من دیگه نرفتم! هفته گذشته 4شنبه عصر (مصادف با شب نیمه شعبان) اسباب و اثاثیه عروس به خانه ی عروس و داماد آورده شد و ما هم که طرف داماد بودیم دعوت شدیم به دیدن اثاثیه و...
-
ماجرای این چند وقت که نبودم.
شنبه 24 تیرماه سال 1391 15:12
سلام به همه. امیدوارم که خوب و خوش وسلامت باشید. این چند روز که نبودم مشغول رتق و فتق امور در عروسی دائی زاده (پسر دائی) بودیم. انشااله عروسی شما و با آرزوی خوشبختی همه ی دخترا و پسرا. ممنون که با کامنتهاتون نشون دادین که براتون مهمم. میام براتون تعریف میکنم.
-
کنتاکت پر!
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 20:53
اگه بدونین چی شد! امروز داشتم با گوشیم سر و کله می زدم که دیدم یه پیام تصویری از طرف داداش جان اومد اما نتونستم بازش کنم!(گویا تنظیمات گوشی به هم خورده بود) . خلاصه که هر کار کردم نشد که نشد... داداش جان اومد خوبی کنه رفت و از سایت یه کد ریست پیدا کرد و من گفتم: به پیامکهام که کاری نداره؟ - نه بابا! -خلاصه ایشون ریست...
-
تولدانه
دوشنبه 5 تیرماه سال 1391 19:07
سلام. هی - هی. بعضی وقتا یه فکرایی به ذهنم میاد که ! مثلاً وقتی که کس دیگه ای چقدر مهمی عزیزی و توی مرکز توجهی! اما وقتی که خودتی امروز تولدمه! از دوستام کسی به یادم نبود! البته نباید از کسی توقعی داشت. شاید خیلی متوقعم! اما خاله دختر زن داداش جان! دیشب بهم زنگ زد و تولدم رو تبریک گفت و یه کادو هم به داداش جان داده...
-
پایگاه سنجش و یاد گذشته!
شنبه 3 تیرماه سال 1391 16:19
امروز بجای داداشی رفته بودم پایگاه سنجش و سنجش شنوائی رو انجام میدادم. نمی دونی کی رو دیدم بچه ی یکی از همکارای محل کار قبلیم که اون موقع هنوز به دنیا نیومده بود و امروز اون نی نی شده بود بچه ی کلاس اولی! تازه یاد اون روزی هم افتادم که برای تست سلامت اومده بودن پارسیجان و اودیومتری و آسپیرومتری و معاینه چشم و فشارخون...
-
اولین روز تابستان!
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 19:54
سلام. امروز ۱/۴/۹۱ کلاسای ضمن خدمتی که برامون گذاشته بودن تمام شد و حالا باید منتظر باشیم که ببینیم برای چند نفرمون این کلاسا سبب خیر! میشه و بقیه همچنان باید به کار خودشون مشغول باشند!! کارنامه های بچه ها دیروز حاضر شد و حسابی سرمون شلوغ شد.سایت ثبت نام از امروز باز شده و من توی خونه تقریباْ کار مقدماتی ثبت نام رو...
-
بزرگ که می شوی...
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1391 20:42
بـزرگ که میشــــوی.... غُصـه هایت زودتـر از خـودت ، قـَد می کِشــند ، دَرد هـایت نــیز ...! غــافل از آنکه لبخــندهـایت را ، در آلبــوم کـودکــی ات جــا گــُذاشتــی .....
-
...
یکشنبه 28 خردادماه سال 1391 16:34
حرفی که توی دلت بمونه و هیچوقت نتونی بزنیش حرف نیست...... درده
-
ماجرای این چند روز *+*
یکشنبه 28 خردادماه سال 1391 16:10
سلام ! همه خوبین؟ خدا رو شکر! من که حسابی مشغولم از یه طرف هنوز دوره ضمن خدمت تمام نشده! از طرفی امتحانای مدرسه تمام شد و کار من به شخصه بیش از پیش شروع شده (ثبت نمرات و تنظیم کارنامه و از این کارا) از طرفی یه دوره کوتاه مدت مربیگری حفظ قرآن بود که اونم شرکت کردم! تازه مراسم بله برون و این حرفهای داداش جان! را هم...
-
:-?
شنبه 20 خردادماه سال 1391 17:48
مگذار گذشت در دلت گم بشود مجذوب طلسم سیب و گندم بشود مگذار که زندگی به این شیرینی قربانی یک سوء تفاهم بشود مجنون گر ز آتش لیلی سرخ است یا لاله اگر به هر دلیلی سرخ است شرح دل ما حیف است که پنهان باشد این صورت ما به ضرب سیلی سرخ است **برگرفته از وبلاگ خلوت نشین عشق
-
...
سهشنبه 16 خردادماه سال 1391 19:47
نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد ! امشب تمامشان را بسوزان شاید بتوانی تنهایی ات را ببینی . . .
-
میلاد امام علی(ع) و روز پدر مبارک!
یکشنبه 14 خردادماه سال 1391 17:02
تا حبّ علی و آل او یافته ایم کام دل خویش مو به مو یافته ایم وز دوستی علی و اولاد علی است در هر دو جهان گر آبرو یافته ایم پدر ای که از تو جاری خون زندگی تو رگ هام ای که از نور دو چشمت نور زندگی به چشمام روزت مبارک.
-
یادت
شنبه 13 خردادماه سال 1391 10:00
یادت پرچم صلحیست میان شورش این همه فکر....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1391 14:41
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
!?!
سهشنبه 9 خردادماه سال 1391 12:57
تکرار شو شاید ما سهم هم باشیم شاید به جرم عشق ما متهم باشیم باز در حضور تو آشفته خویشم در سفره عشقت درویش درویشم. . .
-
روزنوشت خاطره انگیز!
سهشنبه 9 خردادماه سال 1391 12:38
امروز (۸/۳/۹۱) عجب روز جالبناکی بود! صبح قرار بود دیرتر برم مدرسه و گفتم از این فرصت استفاده کنم و کارای بانکیم رو انجام بدم.خلاصه کارام رو ردیف کردم دیدم اووووووووووووووه چهارتا بانک ناقابل!! کار دارم! - تجارت ------» پرداخت قسط وام شهریه دانشجویی - ملی --------» برداشت از حساب حقوقم - سپه --------» پرداخت وام آتیه -...
-
شب آرزوها
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1391 20:22
امشب لیلة الرغائبه! شب آرزوهاست چشماتو ببند و آروم بگو: خدایا! من عاشق توام و به تو نیاز دارم به قلب من بیا.
-
یاد روزهای گذشته
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1391 14:28
جالبه که امروز مصدفه با اولین تجربه شروع به کارم در پارسیجان! اون موقع ها خیلی بچه بودم و یه جورایی خیلی بی تجربه و خام و اولین تجربه حضور در جامعه بعنوان نیروی کار بر می گرده به 3/3/1382 .... چقدر وقت گذشته و چقدر دور و چقدر نزدیکه روزهای گذشته. اولین روز آشنا شدن با سالن کارم و بچه هایی که همکارام بودن و یه جورایی...
-
گاهی...
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1391 19:27
صحبت کردن از بی صحبتی! سخته! حرف زدن برای یه صفحه روشن الکترونیکی! نه تائیدت میکنه و تکذیب. سخته! هر وقت که نیاز به دلداری داری ساکته! هر موقع هم نیاز به دلگرمی و تشویق داری بازم ساکته! اون موقع که حس میکنی به قول مامیچکا شونه لازمی - می بینی که بازم همین صفحه داره نگات میکنه! بغضاتو می بینه! گریه هاتو میبینه! خنده...
-
همیشه باید...
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1391 15:04
همیشه باید کسی باشد تا بغضهایت را قبل از لرزیدن چانهات بفهمد باید کسی باشد … … که وقتی صدایت لرزید بفهمد که اگر سکوت کردی، بفهمد … کسی باشد که اگر بهانهگیر شدی بفهمد کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد به توجهش احتیاج داری بفهمد که درد داری که زندگی درد دارد که دلگیری بفهمد که دلت برای...
-
دلتنگی
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1391 15:38
دلتنگی یعنی..... ذهنم پر از تو.... و خالی از دیگران است..... اما..... کنارم خالی از تو.... و پر از دیگران است......
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1391 18:33
ترجیح می دهم در زندگیم اسم همه را "غریبه" صدا کنم که وقتی از پشت خنجر می زنند با خود بگویم: "بیخیال از غریبه بیش از این انتظار نمی رود" !!!!
-
ماجرای تیم ما و مسابقه
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1391 18:21
سلام . از سه هفته پیش قرار بود که ما یه تیم هفت سنگ به اداره معرفی کنیم و چون متقاضی زیاد بود، ما به نفع حضور همکاران کنار کشیدیم اما ته دلمان خواست که برویم مسابقه!! خلاصه دو هفته پیش همکارجان(مربی تربیت بدنی) گفت که : هر مدرسه میتونه یه تیم دیگه هم بفرسته! و این شد که ما هم یه تیم شدیم! گذشت و گذشت و امروز روز...
-
ماجرای حس ششم من و خواستگاری داداش جان !
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1391 19:12
سلام به همه. یادتونه یه بار گفتم حس ششم من خیلی قویه؟ یادتون نیست؟ عیب نداره. داشتم میگفتم ؛ من مدتها پیش حس کرده بودم که خاله دخترجان! و داداش جان ! ما کمی تا قسمتی خیلی زیاد به هم علاقه دارن یا چیزی شبیه به این! و یه مدتی که گذشت من ناشی ناشی برگشتم به خاله دختر گفتم: نظرت نسبت به داداجان چیه؟؟!!در موردش چی فکر...
-
همیشه...
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1391 21:00
همیشه نگاهت به خدای آن بالا باشد تا دلت از آدم های این پایین نشکند..
-
........!!!!!!!..........
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1391 17:05
داشتم توی وبلاگا میگشتم.این جمله برام جالب بود. نمیدونم دوباره چم شده!انگار کم بودن یه حس خیلی اذیتم میکنه! و بهم فشار میاره! اما آمادگی چیزی رو هم ندارم!!!! کاش اون لحظه ای که یکی ازت میپرسه حالت چطوره و تو میگی خوبم کسی باشه که محکم بغلت کنه و اروم بگه میدونم خوب نیستی ! پ.ن 1 : فکر کنم دوباره زده به سرم!!!
-
حواست به ...
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1391 16:42
حواسَتـْـ بــِه دِلَـتــْ باشَـد آن را هَر جایــے نَگُذار ... ایـن روزهـا دِلـْ را مـیدُزدَنـْد بَعد کــِہ بــِہ دَردِشان نَخُوردی جای صَنـْدوقِ پُسـتــْ آن را دَر سَطـْلِ آشـْغالـ میــ اَنـْدازَنـْد وَ تو خوبـْـ میدانــی دِلــی کــِه الـْمثنــی شُد دیگر دلـْ نمــی شود...
-
برای همیشه
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1391 16:48
دلمان کوچک است اما آنقدر جا دارد که برای هر عزیزی که دوستش داریم نیمکتی بگذاریم برای همیشه.....
-
این روزها..
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1391 21:06
این روز ها نگفتن دارد .. نگفتن های زیاد از درد های نهفته ..