ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
حرف تازه ای ندارم …
فقط خزان در راه است …
کلاه بگذار سر خاطراتی که یخ زده اند ،
شاید یادت بیافتد جیب هایت را وقتی دست هایم مهمانشان بودند …
پرندگان هنگام پرواز مرز نمی شناسند
آدم ها ...
هنگام دوست داشتن
و آدم مرز را آفرید
تا تنهایی اش را کوچک کند.
سپیده خمسه نژاد
تنهای اش رو کوچک کند؟
ولی حیف که تنهایی مرزی نمی شناسد
آدمیست دیگر!
هزار کار می کند!
پاییز که نزدیک می شود، با همان سرمای نازک صبح گویی حرف ها هم آماس می کنند روی خاطر و اندیشه ساکن می شود...
... یکی از توشته ها، پست قبلی، بود و پربست...!؟ اتفاقا پر از تامل بود...
پائیز.....
حرفها به هوای سرد و گرم کاری ندارد گاهی می خواهد بچسبد و ادا نشود!
معلومه؟
ممنون از شما