اولین برف پائیزی

امروز صبح سر کلاس بودیم که یکی از بچه های شیطون کلاس یهو وسط تعریف یکی از همکلاسی هاش داد زده : آخ جون داره برف میاد. 

اون لحظه من :  

بچه ی شیطون :  

باقی بچه ها :  

مبگم : الان وسط موضوعی که دوستت داره تعریف می کنه - آیا رفتارت درسته؟حواس همه رو پرت کردی؟ 

میگه: ببخشید خانم.آخه برف داره میاد.گفتم بهشون بگم که زنگ تفریح بریم برف بازی. 

من :  هنوز برف تازه شروع شده - نمیشه که برف بازی کرد..... 

خلاصه در این حین زنگ هم خورد و بچه ها شادان از اینکه برن برف بازی و در حال گوش کردن توصیه ی من که هوا سرده لباس هاتونو بپوشید و برید بیرون! 

یکی از بچه های تا حدی خجالتی اومده کنار میزم (من در حال تصحیح دفتراشون) میگه : 

خانم! شما هم بچه بودین.برف بازی می کردین؟اصلاً برف بازی دوست داشتین؟ 

من: بله که دوست داشتم. کلی هم برف بازی می کردم و آدم برفی درست می کردم.الانم دوست دارم 

محمد حسن : منم دوست دارم برف بازی رو.تازه خواهرم هم عاشق برف بازیه ( اونم یه دختره دیگه) 

 

خلاصه سرشو تکون داد و رفت.  

 

منم به این فکر کردم که توی عالم خودش چه تشابهی پیدا کرده!بین خانم معلمش و آبجیش که هر دو تا برف بازی دوست دارن.