لوبیای شاخدار!

سلام .

معمولا زنگ علوم سعی می کنم که با تجربه کردن و آزمایش و به قول همکاران دست ورزی و روبرو شدن با موضوع به صورت مستقیم، مفاهیم علوم رو با بچه ها یاد بگیریم.

ماجرای امروز در مورد رشد دانه هاست. 

ادامه مطلب ...

اربعین...

کربلا شهریست ای دل ،شهریارش (زینب) است 

اعتبارش ازحسین و اقتدارش زینب است 

نام زیبای حسین حک گشته دردیوان دل 

 دل که شد بیت الحسین ,نقش ونگارش زینب است

 شیعه دارد دردلش یکتاکتاب قیمتی

ناشرش باشدحسین،آموزگارش زینب است

هر که نازد برکسی زینب بنازد بر حسین

جان زهرا این حسین داروندارزینب است .

التماس دعا

:)


 وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد؛

یک لحظه آفتاب در هوای سرد غنیمت می‌شود.

خدا در مواقع سختی‌ها تنها پناه می‌شود.

یک قطره نور در دریای تاریکی همه‌ی دنیا می‌شود.

یک عزیز وقتی که از دست رفت همه کس می‌شود.

پاییز وقتی که تمام شد،

به نظر قشنگ و قشنگ‌تر می‌شود …

امروز به همه چیز خوب بنگر،

قدر داشته‌هایت را بدان و سپاسگزار پروردگارت باش!

عزیزانت را در آغوش بگیر،

بگو که چقدر آنها را دوست داری!

به زندگی‌ات عشق بورز و زیبا زندگی کن …

فرصت‌ها را از دست نده!

زندگی آنقدرها هم طولانی نیست …

شاید فردایی نباشد!

قدرش را بدان!

نارنجی های پر خاصیت

برای اینکه از بیماری های مختلف در امان بمانید میوه و سبزیجات نارنجی را فراموش نکنید. میوه و سبزیجات نارنجی علاوه بر اینکه رنگ و لعاب اشتهابرانگیزی دارند، به سلامت بیشتر شما کمک می کنند. پس برای تنوع غذایی و خوشرنگ شدن میز غذا از این خوراکی ها غافل نشوید و آنها را به رژیم غذایی تان راه دهید.


  ادامه مطلب ...

دوست !

پشت صحرای دلم شهریست ...

که یک دوست در آنجا دارم !

هر کجا هست ...

به هر فکر !

به هر حال و به هر کار عزیز است ...

خدایا تو نگهدارش باش !


*+*+*+*

امسال دوتا همکار بانوی خیلی ناز و دوست داشتنی همکارم شدن.نه که همکاران قبلی خوب نبوده باشند.

اما همکار بانوی امسالی بهم حس خوبی میده.بودنشو دوست دارم.هم کلام شدن باهاش.گاه دوست دارم زنگهای تفریح اونقدر طولانی بشه که من فقط بشینم و به حرفهاش گوش بدم.از حرکاتش و رفتاراش یاد بگیرم.همکار بانو اونقدر روم تاثیر داشته که دلم میخواست خواهری مثل اونو داشتم.

خدا بهش سلامتی و دلخوشی بده و برای خانواده اش حفظش کنه



سلام به همه.

عزاداریهاتون مقبول درگاه الهی.

داشتم فکر میکردم که چقدر کم می نویسم!

البته یکی از دلایلش خرابی سیستم خانگی هست و بعدی بی سوژه بودن من!!

همیشه وقتی با مخاطب یا موضوع جدیدی روبرو میشیم، او رو با پیشینه ذهنی خودمون مقایسه میکنیم.حالا برای من و پسرام هم چنین حالتی پیش آمد.یکشنبه جایگزین یکی از همکارا رفتم کلاسش و دختراش هم پایه ی پسرای من هستند.خلاصه توی درس علوم داشتم از بچه هاش سوال میکردم، بحث یادداشت برداری رو سوال کردم که جواب دو تا از بچه هاش جالب بود.

سوال:وقتی بخواهید مطلبی که دیده اید یا شنیده اید بهتر در ذهنتان بماند و برای دیگران بازگو کنید؛ چه میکنید؟

-خانم به مغزمون فشار میاریم یادش بیاد!

من-0-ه نه درست نیست، کی میخواد راه حل دیگه ای بگه؟

- خانم من میدونم، اونقدر میگردیم تا پیداش کنیم!!

من - !!! کجا رو میگردی؟

- خانم توی ذهنمو!

من- :|

بچه -:-D

کتاب علوم- :O

و به این ترتیب به فعال بودن پسرام نسبت به اون بچه ها ایمان آوردم.;-)

البته به حال همکار جان هم دلم سوخت که چه قدر کارش سخته با هنچین اعجوبه هایی