ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
نه که من خیلی عکس مینداختم.
صبح طبق روز قبلی از سحر رفتیم حرم و بعدشم صبحانه و قرار بود که عصر زیارت دوره بریم.
خلاصه حدود 2:30 رفتیم لابی و تا حرکت کنیم ساعت سه شده بود.
دارم فکر میکنم نوشتن خیلی با جزئیات - مخاطبم رو خسته می کنه.
سعی میکنم فشرده و خلاصه تر تعریف کنم.
روزهای قبل از سفر برایم روزهای پر از دغدغه و استرسی بود و هر اتفاقی نگرانم می کرد که بمانم از سفری که انتظارش را داشتم.با آنکه ته دلم آرام بود اما بعضی دغدغه ها سخت مشغولم می کرد.