سفرنوشت(4)

صبح طبق روز قبلی از سحر رفتیم حرم و بعدشم صبحانه و قرار بود که عصر زیارت دوره بریم. 

خلاصه حدود 2:30 رفتیم لابی و تا حرکت کنیم ساعت سه شده بود.

ادامه مطلب ...

سفر نوشت (3)

دارم فکر میکنم نوشتن خیلی با جزئیات - مخاطبم رو خسته می کنه. 

سعی میکنم فشرده و خلاصه تر تعریف کنم.  

ادامه مطلب ...

سفرنوشت (1)

روزهای قبل از سفر برایم روزهای پر از دغدغه و استرسی بود و هر اتفاقی نگرانم می کرد که بمانم از سفری که انتظارش را داشتم.با آنکه ته دلم آرام بود اما بعضی دغدغه ها سخت مشغولم می کرد.

ادامه مطلب ...