دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

چقدر ...

چـقـــــدر سخــــت اســـت،
کـه لبـــریـــز بـاشی از " گـفـتـــــن " ولــی .....
در هـیـــــــچ ســویـــت محـــرمـی نبـاشد
  

 

نظرات 4 + ارسال نظر
خاطره جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:51 ب.ظ

زندگی کوتاه است .این مصائبِ دنیاست که آن را طولانی جلوه می دهد .

"شوپنهاور"

دریا همیشه از من دلگیر است
چون بزرگی دل دوستانم را به رخ او میکشم . . .

پسرک چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:53 ب.ظ http://khordenevesht.blogsky.com/

از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود...
حداقل اینترنت این خاصیت را داره که میشه بی نشان نوشت...

هی روزگار...

همین بی نشان نوشتن هم عالمی داره!
نه؟

ارکیده سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:43 ق.ظ

در آغـــوش خودم هستـــم!
مـــن خودم را در آغوش گرفتـــه ام…!
نه چنـــدان با لطافتــــ
نه چنـــدان با محبتــــ…
امـــا
وفـــادار….وفـــادار….

سلام بر مریم بانوی عزیز
نمیدونم چرا کامنت قبلیم بدون اسم بود ولی خوشحالم که تشخیص دادی
بعدشم اینکه خدا بهترین شنونده وبهترین محرمه
حرفهامونو باید به اون بگیم وبس چون تو این زمونه چاره ای جز این نیست عزیز دلم...
موفق وخرسند باشی...

سلام بر ارکیده بانو.


همون دیگه منم نفهمیدم و بعد که بهت سر زدم کشف کردم!

درسته که خدا بهترین شنونده و بهترین محرمه اما بعضی وقتا آدم اون قدر درگیر میشه که نیاز داره با یه موجود زمینی!!! حرف بزنه!

تو هم همینطور عزیزم

حسین دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:26 ب.ظ http://flynn.persianblog.ir/

دقیقا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.