دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

چرا می نویسم؟

مدتی قبل یکی از دوستان (ارکیده خانم)ازم خواسته بود که در مورد اینکه چرا اینجا می نویسم و اینا بگم و چون کمی سرم شلوغ بود و نتونستم تا حالا در این مورد بنویسم ایشون بسیار ناراحت شدن! 

اما من و دلیل نوشتنم: 

تاریخ نوشتن من بر میگرده به موقعی که سال اول دبیرستان بودم و به تشویق یکی از دبیرای ادبیاتمون من می نوشتم.هنوز دفترامو دارم و بعضی وقتها میخونم که چه چیزهایی می نوشتم 

و مدتها بعد که با محیط مجازی آشنا شدم دیدم که میتونم بنویسم بدون هیچ ابائی از اینکه کسی بهم بخنده یا بدون اینکه در موردم قضاوتی بکنه که بهم بر بخوره. 

اوائل می نوشتم فقط و فقط برای اینکه بعضی حرفهایی مه از یه حسائی پر بود رو نمیتونستم بگم به کسی که برام دردسر درست نکنه یا اینکه متهمم نکنه به خیلی حرفها. 

مدتی گذشت و من دوستانی پیدا کردم  که برای نوشتن و به اشتراک گذاشتن نوشته هام منو دلگرم می کردن.وقتی از شادیهام مینویسم با من شادند . وقتی از نگرانی و دلمشغولیهام می نویسم با  من و بگاهی بیشتر از من نگرانم میشن و اون وقتی که به هم فکری و مشورت احتیاج دارم بهم مشاوره می دن بدون اینکه شماتتم کنند بخاطر حرفهام و احساساتم و این یعنی اوج شادی. 

اون موقعی که مطلبی میذارم و بعد یه مدت میام سر میزنم و توی مرکز پیام با این یادداشت مواجه میشم : 

نظرات تائید نشده (...) من واقعاً   این شکلی میشم. چون می دونم که حتماً بسامه جون و ارکیده خانم و گاهی اوقات افسانه جون و خاطره خانم و حسین آقا و استاد (پسرک) و دوستان دیگه که اگه فراموش کردم من رو ببخشند- برام نظری گذاشتن. 

 

وقتی که می بینم وبلاگ دوستانم مطالب جالبی داره خیلی خوشحال میشم و ازشون چیزایی یاد میگیرم. 

 

در هر حال ممنونم که شریک خاطرات تلخ و شیرین و احساسات رنگارنگ من هستین و همراهیم میکنین. و ببخشید که اونطور که میخواستم نتونستم بنویسم.  

 

لذت داشتن یه دوست خوب توی یه دنیای بد

مثل خوردن یه فنجون قهوه گرم زیره برفه !درسته که هوا رو گرم نمی کنه

ولی تو رو دل گرم میکنه

  

نظرات 2 + ارسال نظر
ارکیده شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:37 ق.ظ

سلام مریم بانوی عزیزم
ممنون که نوشتی میدونی منم خیلی دوستت دارم واز دیدن کامنتهات ذوق میکنم آخه یه خانوم معلم که بیشتر نداریم(شیرین عسل شدن در حد تیم ملی)
اجازه خانوم اجاااااااااااااااازه شما خودتون مثل اون دسته گله هستین اجازه ما هم دعا میکنیم شما خوشبخت بشین واونم بشه دسته گل عروسیتون اجازه میشه ببوسیمتون
بوووووووووووووووووووووس

سلام عزیزم.

خواهش میکنم گلم.ببخشید دیگه.وقتم کم بود و سرم شلوغ کمی دیر شد.
شما لطف داری عزیزم.

ممنونم.
امیدوارم همیشه شاد و خوشحال باشی و موفق.

بسامه پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:32 ب.ظ

ما هم تو رو خیلی دوست داریم مریم بانو جون....
خود من به شخصه وقتی کامنتی از تو می بینی خیلی خوشحال میشم چون می دونم که پر از مهربونیه....
این دسته گل دسته گل عروسیت باشه ایشالا



عزیزم.
ممنونم ازلطفت.منم از دیدن متنها و نوشته هات کلی ذوق میکنم مخصوصا "می دانی عاشق چه هستم" هات!


ممنونم عزیزم.(ای خواهر چه آرزوهای محالی!)
به همچنین برای تو گلم..

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.