دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

آدمها

 

 

فقط ممکنه ما دلیلش رو متوجه نشیم.!

نظرات 8 + ارسال نظر
حسین جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:30 ق.ظ http://flynn.persianblog.ir/

من و ارکیذه شریکی مسئول این گل هستیم صبح ها من شب ها ارکیده



عجب!

ارکیده چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:32 ق.ظ

اجازه خانوم اجازه سلام
اجازه یعنی میخوایید از ما دل بکنید
اجازه خانوم اجازه پس این حسین چی میگه
اجازه خانوم اجازه پس اگه اینطور نیست میخواید دل کیو ببرید ما داریم میترسی خانوم اجااااااازه

علیک سلام.

نه برای چی؟
فقط ممکنه وقتم بیشتر صرف درس و کلاس و کلاس و اینا بشه!

دل ببرم!؟
کی؟ چی / کجا؟
ارکیده!

نترس من همینجام.قرار نشده که برم جای دیگه . قراره یه کم برنامه هام منظم تر بشه! همین!

حسین سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:27 ب.ظ http://flynn.persianblog.ir/

نه من نمیتونم خانم معلم رو اذیت کنم
همش تقصیر ارکیدست

عجب!

باید مسئولیت کارایی که انجام میدی رو به گردن بگیری

به قول روباه تو شازده کوچولو: هر کس مسئول گلشه!

حسین سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:09 ق.ظ http://flynn.persianblog.ir/

به خاطر الکیده و اژیت کلدن خانم معلم

عجب.
اذیت کردن؟

داشتیم؟

خاطره شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:08 ق.ظ http://rahalost.blogsky.com

دلــم کــَمے خــُدا مــے خــوآهـَد
کـــَمے سکــوت
دلــَم دل بـــُریدن مــے خــوآهـَد
کــَمے اَشکـــ
کــَمے بــُهت
کــَمے آغــوش ِ آسمــآنے
کــمے دور شــُدن اَز ایــن جــنس ِ آدم ..





دلم دل بریدن می خواهد....

ارکیده پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:40 ب.ظ

اجازه خانوم سلام بووووووووووووووووووس
اجازه ببخشید دیر رسیدیم خیابونا شلوغ بود
اجازه خانوم اجازه چرا این شاهزاده با اسب سفیدش ییهو تصادفی نمیاد سر راه ما قرار بگیره ما هم به خانوادمون بگیم
ما نمیدونیم چرا اومده
ولی خانوم اجازه میدونیما خودمونو میزنیم کوچه علی چپ
بعدش مارو سوار اسب سفیدش کنه مارو ببره تو قصر بعدش مثل سیندرلا جشن بگیریم برقصیم بعدش....
اجازه خانوم چرا اینطوری نیگامون میکنید
خب تصادفی بود دیگهما که نگفتیم راستکی که
باشه اجازه خانوم خودمون مثل همیشه میریم بیرون
اصلا به خاطر همین بیرون رفتنامون از سر کلاسه که 5سال کلاس دوم موندیم حالا دلیلشو متوجه شدیم

علیک سلام.

که خیابونا شلوغه؟
این سوالو باید از شاهزاده پرسید.منتها حتما هنوز وقت اومدنش نیست!

کوچه علی چپ؟

سیندرلا...
جالبه.

من هیچوقت بچه ها رو از کلاس بیرون نمیکنم.مگه خیلی کارشون افتضاح باشه که اونم به دفتر معرفی میشن و میرن پند و اندرز میگیرن و میان سرکلاس!

پسرک پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:52 ب.ظ

دیدگاه جالبیست؛ شاید هم بشه گفت دنیا آنقدر پر از پدیده های تصادفی است که گاهی به نظر می رسد در این بی نظمی نظمی نهفته است... چون حتی احتمالات هم دارای قانون است

دست گوینده اش درد نکنه!
یه جورایی برام جالب بود.
پدیده های تصادفی هم مطمئناً دلیلی دارند و به قول شما نظمی!

احتمالات.بله قانون احتمالات

ممنون از حضورتون.

حسین پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:16 ق.ظ http://flynn.persianblog.ir/

مثلا دلیل حصور من چیه اینجا؟


خب اون پائین گفتم که شاید ما دلیلش رو ندونیم!

شاید کنجکاوی

نمی دونم.
واقعاً دلیل حضور شما چیه؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.