دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

; (

کودکی هایم عاشق تاب بازی بود...

تاب می خورد و می خندید

بزرگی هایم هم تاب بازی را دوست دارد...

هر از گاهی دست بی تابی هایم را می گیرد و به تاب بازی می برد!

نمی دانم چه رازی در میان است...

ولی همین که بی تابی هایم را به تاب می سپارد

دیگر بی تاب نیستم!

بزرگی هایم تاب می خورد و می خندد...!

نظرات 4 + ارسال نظر
حسین سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:36 ب.ظ http://varonegi.persianblog.ir/

ارکیده من گامبوام!!!!!!!

ارکیده سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:31 ق.ظ

اجااااااااااااازه خانوم سلام
اجازه ما هم تاب بازی میخوایم برای ما هم جا داره؟؟
اجازه خانوم اجازه ما چند وقت پیش رفته بودیم خونه داییمون
اونجا یه پارک محلی وکوچیک دارن آخر شب همگی جم شدیم رفتیم پارک وکلی تاب بازی کردیم
اجازه جاتون خیلی خالی خوش گذشت
اجازه خانوم اجااااازه ولی شما هم باید مارو تو تاب جا بدین اگه این حسین گامبو یکم جم بشینه منم جا میشم خوب

سلام خانم.

جا داره!

پس حسابی خوش گذشته؟

دوستان به جای ما.

باشه برای شما هم جا هست...

حسین دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:03 ب.ظ http://varonegi.persianblog.ir/

اگه اجازه بدین

خواهش میکنم

حسین یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:14 ق.ظ http://varonegi.persianblog.ir/

تابتون جا برای چند نفر داره؟

تابمون جاداره.

شما هم میاین؟

؟؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.