دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

ماجرای دل ما و خدا!

چه دلمان بخواهد و چه دلمان نخواهد

خدا یک وقتایی دلش نمیخواهد

ما چیزی را که میخواهیم داشته باشیم .!!!

نظرات 4 + ارسال نظر
حسین یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:40 ق.ظ http://varonegi.persianblog.ir/

ارکیده یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:27 ق.ظ

خدایا داده هایت ،
نداده هایت
و گرفته هایت را شکر می گویم
چون داده هایت نعمت ،
نداده هایت حکمت
و گرفته هایت امتحان است ...

سلام خانوم معلم بووووووووووس
اجازه خانوم اجاااااااازه درست گفتیم خانوم
اجازه خدا خودش بهتر به امور مابنده هاش آگاهه پس خودمونو میسپاریم دستش تا بهترینو برامون بخواد


بلـــــــــــــی صحیح است.
سلام بر ارکیده ی گل گلاب خودم!
بله خداوند به بهترین های زندگی ما آگاهه.منتها ما کم حوصله ایم و گاهی عجول! این جمله هم برای اون موقعهاست!که خیالمون تخت باشه!

امیدوارم خداوند بهترینها را نصیبمان کند و معرفت درک این نکته!

ممنونم ازت

بسامه شنبه 15 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:42 ب.ظ

وایییییییییی الهی مریم بانویی...
اره دیدمت...
الان خیلی باید خوشگل باشی
از لیست دوستام هم حذف نشدی عمرااااااااااا
دارم تو فیدلی برای خودم لینکدونی می سازم..

معمولیم عزیزم.

خب دیگه.گفتم شاید.....

بسامه شنبه 15 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:20 ب.ظ

سلام مریم بانوی...
ببخشید الان اومدم جانم...
چیکار داری؟

سلام بسی خانم.

خواهش میکنم.
جانت بی بلا.اومدم پیشت.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.