ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
نیایش یعضی از ما ادم ها با خدا
و درخواست از او برای حضور در زندگیمان
مانند شیطنت بچه هایی است که در می زنند
و…..
فرار می کنند
روزهای سخت مرا صدا می کنی
باز هم حواست پرت است، گویی صد خدا داری
روزهای آسان صدایت می کنم
فقط حواسم به توست، گویی بنده ای جز تو ندارم
تذکر واقعا بجایی بود
ممنون از شما
اجازه خانوم معلم سلام
اجازه خیلی مطلبتون زیبا بود
اجازه یاد خودمونو حسین افتادیم
یه بار با حسین رفتیم در خونه ممولینا من به حسین گفتم زنگ بزن
اونم زنگ زد بعد گفتم در بریم الان باباش میاد مارو دعوا میکنه
اجازه چرا اخم کردین مگه چیه خب اونا نفهمیدن که ماییم خوب
اصلا بازم مثل همیشه تقصیر این حسین بود خب میخواست فرار نکنه به ما چه
علیک سلام.
ممنون عزیزم.
عجب!