دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

حرف

دهانم پُر از حرف است،

حیف با دهان پُر نباید سخن گفت... 

  


 

بعداً نوشت :  

 

درختی که ترانه هایش چیده می شود
 
هیچ پرنده ای بر شاخه های سوخته اش پر نمی زند
 
این را تمام فصل های ناتمام می دانند… 

 

بعد تر نوشت :   

چقد دردناکه آچار فرانسه همه باشی ولی خودت گره های کور زندگیت رو به زور دندونات باز کنی …

نظرات 2 + ارسال نظر
حسین چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 07:56 ق.ظ http://varonegi.persianblog.ir/

هیدار خانم راست میگن تعریف کنید ببینیم چی شده.
هر چنر خودم هم تو تعریف کردن مشکل دارم اما شما سعی کن شاید تونستی تعریف کنی

چیزی نشده.

فقط من! سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:20 ب.ظ http://jostejoogar2011.persianblog.ir/

این سوسول بازیا رو جدی نگیر!
خاکی باش ...
بگو ببینم چی شده ؟

چیزی نشده.
اینا حرفای یه ذهنه که گاهی بدجور می زنه به جاده خاکی

این نیز بگذرد....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.