دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

هزارپایی در جوراب!

 

سلام به همه!  

 امروز صبح بعد کمی گشت و گذار در نت و گفتگو با دوستان.یهو یادم اومد که امروز روز آخر مهلت کتابای کتابخونه است.خلاصه کتابهام رو برداشتم و لباس پوشیدم.معمولا جورابم رو آخر می پوشم.خلاصه جوراب رو پوشیدم و اومدم چادر سرم کنم دیدم جورابم خنکه.هی فکر می کنم که چرا جورابه خنکه؟ من که دستم خیس نبود موقع پوشیدنش و روش هم چیزی معلوم نیست.خلاصه دیدم اصلا یه جوریم! گفتم ببینم چی شده جورابه اینجوریه.هیچی دیگه اومدم از لای جوراب نیگاه کنم به علت این حسم برسم (نه که کمی تنبلیم میاد یه کاری رو دوبار انجام بدم) یهو دیدم یه هزارپای دراز لاغر داره واسه خودش جولان میده! 

با صدای خفیفی که به جیبغ هیچ شباهتی نداشت!جورابم رو در آوردم و خیلی متعجب نشستم! خاله دختر کنارم داشت مطالعه می کرد در جواب اون حالت من میگه: چی شد؟ چیزی رفته تو پات؟ 

من : آره! یعنی نه! یه هزار پا رفته تو جورابم !!

خاله دختر با شنیدن این حرفم : وای! الان اون عکس العملت در مقابل هزارپاست؟ چرا جیغ نمی زنی؟ 

من: خوب هزارپاهه توی جورابه!جورابم که دستمه! من نباید جیغ بزنم که! اون باید جیغ بزنه! 

خاله دختر با صدای بلند در حال صدا کردن مامان جان من! 

مامان با ملاقه توی دست و فندک آشپزخونه توی دست دیگه!پرید وسط اتاق چی شده؟ چیه؟ 

خاله دختر با هیجانات بسیار بالا: وای خاله جون! یه هزارپا! 

مامانم: کو؟ خب بزنیدش. 

من: ایناهاش (اشاره به جوراب توی دست) 

خلاصه مامان میگه بیا اینجا بزنمش .ممکنه فرار کنه. منم که با لنگه کفش زده بودمش! میگم : نه بابا کجا در میره زدمش. 

مامان: دختر جون! اینا خیلی فرز هستن.بزرگه یا کوچیک؟ 

من: نه بابا! کوچیکه! 

مامان اصرار کرد که با نظارتش از جوراب بندازمش بیرون که خودش داغونش کنه.وقتی از خونه ای که پیدا کرده بود و خیلی هم موقتی جا خوش کرده بود - انداختمش بیرون. 

مامان:  به این میگی کوچیک؟ اینکه بزرگه! 

من:  نه بابا خیلی هم بزرگ نیست! 

خاله دختر از اون اتاق در حالی که هنوز آماده ی جیغ و داده : وای خاله جون! بزرگه؟ به من گفت کوچولوئه! 

و مامان جان حال هزارپای لاغر دراز (حدود 15سانت میشد طولش) رو گرفت و انداختش بیرون البته پس از هلاکت کامل! 

 

خلاصه که من نمی دونم این هزارپائه از کجا اومده بود و چه جوری رفته بود توی جوراب! آخه یکی نبوده بهش بگه : جا قحطه؟ تو فکر نداری؟  

از کجا می دونست که همچین سرنوشتی در انتظارشه؟ 

 

حالا بعد از این ماجرا افتادن دنبال من : ببینیم پاتو نزده؟ نگزیدتت؟ درد نمیکنه؟ مشکلی نداری؟ خلاصه مدتی هم طول کشید که من قانعشون کنم خوبم مسئله ای نیست و رفتم به کتابخونه. 

 

خدا رو شکر هزارپائه اذیتم نکرد!الان که دارم فکرشو می کنم من چه شجاع بودم توی اون لحظه

 

این بود داستان من

نظرات 8 + ارسال نظر
memole دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:39 ب.ظ

من دیروز نظر گذاشتم ثبت نشد
من عاشششششششخ جک و جونورم
اگر وقت داشتم باهاش بازی میکردم بعدم خودم سقطش میکردم (خانوم اجازه دیکته ش درسته ؟)

ولی 15 سانت کوچولو نیستااااااااااااا

عزیزم اشکال نداره.دیروز خیلی قاطی بود منم نمی تونستم برای کسی نظر بذارم.
عاشق جک و جونور؟
ای وای؟چه کلمه ای!!(بله درسته)

خب نسبت به ابنکه ممکنه یه هزارپا تا 50سانت قد داشته باشه خیلی بزرگ نیست

حسین دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 07:33 ب.ظ http://varonegi.persianblog.ir/

بسامه راست میگه چقـــــــــــذر بی فکر بوده
حتما خفه شده بوده که نیشت نزده



باشه تا اونجا که یادمه زنده بود و بعدش از دنیا رفت

دلم خوشه چه دوستایی دارم

بسامه دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:02 ب.ظ

واقعا عقل تو کله هزار پا نبود؟
فکر نکرد تو جوراب خفه میشه؟

اگه عقل بود که نمی رفت توی جوراب من
!!! خفه میشه؟

ارکیده دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:59 ق.ظ


وووووووووووووووووی من بودم در جا غش میکردم
باید چنان جیغی می کشیدی که ده تا همسایه اونورترم میفهمیدن
چه خونسرد بابا دختر شجاع به تو میگن الان که تو ذهنم تصورش میکنم اگه تو جوراب من بود مور مورم میشه تنم میلرزه
آفرین معلم شجاع خودمون


غش؟
خووووو توی اون لحظه که برام خیلی وحشتناک نبود

من کلا در مواجهه با موجودات اینچنینی خونسردم!

سپاس از شما

حسین دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 07:00 ق.ظ http://varonegi.persianblog.ir/

چه حرفا هزار پا هم جیغ داره حالا همش فوقش بیست سانت بوده من فکر کردم اژدها بوده تو جورابت اینقدر بزرگش کردی
ستاد تخریب روحیه دختر خانم های شجاع


خوب من که جیغ نزدم اژدها که جا نمیشه!شما فکر کردی من غولم؟ازدها توی جورابم جا بشه؟ ؟ ؟

آیور یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:55 ب.ظ http://exemotion.blogfa.com

هزار پای منفور ! عمیقا از مورچه هم منفور تره ! شخصیت بدجنسی داره از نظرم ! ..
عاغا من جا شما بودم فقط میتونستم گریه کنم ، اصولا در موقعیت های حساس فقط میتونم از مظلومیت موجودات جهان گریه کنم همین .. بعد دیگه دلم نمیومد کار دیگه بکنم جواربم رو می بخشیدم به هزار پاهه یه سقفی بالا سرش باشه ..



چی بگم والا!

خووو من گریه نکردم! فقط متعجب شدم از این برخورد هزارپا که اومده رفته همچین جایی!!

جوراب رو بهش نبخشیدم متاسفانه!به طرز بسیار قدرتمندانه ای ازش پس گرفتم!!! دی :

فقط من! یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:01 ق.ظ http://jostejoogar2011.persianblog.ir/

1. بانو جون شجاعتت به خودم رفته
2. "خاله دختر" ؟ شما شمالی هستی؟
3. هزار پای 15 سانتی ؟!! کوچولو بوده خب !!!!
4.مگه هزار پا نیش داره؟
5. اگه بلد نیستی جیغ بزنی چند واحد جیغ بنفش برات بذارم

1. یعنی شما بسیار شجاعید؟یا اینکه من خیلی بزرگش کردم؟
2.نه بابا!از این اضطلاح شمالی خوشم میاد
3.بلی بزرگ نبود خیلی!حدود15-20 سانت بودش.
4.میگزه.جای گزشش دردناک میشه.
5.کمی تا قسمتی بلد نیستمفکر نکنم خیلی لازمم بشهاگه دیدم لازمه - میام خدمتتون برای یادگیری

پسرک شنبه 4 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:39 ب.ظ

هزارپای زبون بسته... خدا بیامرزدتش!



ممنون از شما و توجهتون به هزارپای زبون بسته!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.