دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

بچه که بودیم (ایمیل وارده)

  

بچه که بودم چه دل بزرگی داشتم

اکنون که بزرگم چه دلتنگم


کاش دلم به بزرگی بچگی بود

کاش همان کودکی بودم که حرفهاش

را از نگاهش می شد خوند


کاش برای حرف زدن

نیازی به صحبت کردن نداشتم


کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود

کاش قلب ها در چهره بود


اما اکنون اگر فریاد هم بزنم کسی نمی فهمد

و دل خوش کرده ام که سکوت کرده ام


دنیا را ببین ...

بچه که بودم از آسمان باران می آمد

بزرگ شده ام و از چشمهایم می آید!


بچه که بودم همه چشمای خیسم رو میدیدن

بزرگ شدم و هیچکی نمیبینه


بچه بودم تو جمع گریه می کردم

بزرگ شدم تو خلوت


بچه بودم راحت دلم نمی شکست

بزرگ شدم خیلی آسون دلم می شکنه


بچه بودم همه رو ۱۰ تا دوست داشتم

بزرگ که شدم بعضی ها رو هیچی

بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست دارم


بچه که بودم قضاوت نمی کردم و همه یکسان بودن

بزرگ که شدم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که

اندازه دوست داشتنم تغییر کنه


کاش هنوزم همه رو

به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتم


بچه که بودم اگه با کسی

دعوا میکردم ۱ ساعت بعد از یادم می رفت

بزرگ که شدم گاهی دعواهام سالها تو یادم موند و آشتی نکردم


بچه که بودم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدم

بزرگ که شدم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخ هم سرگرمم نمیکنه


بچه که بودم بزرگترین آرزوم داشتن کوچکترین چیز بود

بزرگ که شدم کوچکترین آرزوم داشتن بزرگترین چیزه


بچه که بودم آرزوم بزرگ شدن بود

بزرگ که شدم حسرت برگشتن به بچگی رو دارم


بچه که بودم تو بازیهام همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردم

بزرگ که شدم همش تو خیالم بر میگردم به بچگی


بچه بودم درد دل ها را به هزار ناله می گفتم و همه می فهمیدند

بزرگ شده ام، درد دل را به صد زبان به کسی می گویم ...

اما هیچ کس نمی فهمد


بچه که بودم دوستیام تا نداشت

بزرگ که شدم همه دوستیام تا داره


بچه که بودم، بچه بودم

بزرگ که شدم، بزرگ که نشدم هیچ؛ دیگه همون بچه هم نیستم

ای کاش با همون صفتهای خوب و پاک بزرگ می شدیم.

نظرات 6 + ارسال نظر
نگار سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1392 ساعت 04:17 ب.ظ

کاش همه آدما تو بچگی میموندن
ودنیا پر میشد از بچه
فقط و فقط

وای فوق العاده میشد به نظرم!

آره نگار جان!
فکر کن. میشد یه دنیای صاف و بدون غل وغش و پیچیدگی

[ بدون نام ] یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:58 ق.ظ

اجازه خانوم چرا شما دوس دارین بچه بشین
من که دوس دارم زودتر بزرگ بشم ولی
اخلاق آدم بزرگارو نداشته باشم
.
.
.
آخ گفتی مریم جون کاش همیشه بچه میموندیم بهترین دوران زندگیم بچگیم بود یادش بخیر


دنیای بچگی قشنگه.
صافه.
بی غل و غشه.
. . .

یادش بخیر

رویاااااا جمعه 6 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:06 ب.ظ http://exemotion.blogfa.com

..من که هنوز همه رو به شدت نا امید میکنم چون هنوز به شدت بچه م ! :|

اما کودک درون فعال باشه خوبه.
وقتش بشه بزرگ میشی

فقط من! جمعه 6 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:50 ب.ظ http://jostejoogar2011.persianblog.ir/

کوچیک که بودیم از دیگران کینه به دل نمیگرفتیم جون بدی دیگران رو ندیده بودیم و باور نمیکردیم. الان سعی میکنیم کینه به دل نگیریم چون بدی دیگران رو دیدیم ولی تلاش میکنیم خودمون بد نشیم!
دومی بهتر نیست؟؟
عکس این بچه هم خیلی نازه

بله دومی درسته
اما به شخصه گاهی یه چیزی می مونه اون ته ته دلم (اسمشو کینه نمیذارم شاید چیزی شبیه به یادمانی تلخ از یه رفتار که دوست نداشتم از کسی ببینم.)

چشمهاتون ناز می بینه. خواستنیه انگار


اینام تقدیم به شما

بسامه جمعه 6 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:27 ب.ظ

ای کاش جدی جدی بزرگ نمی شدیم..

مسئله اینه کوچیک بودیم دوست داشتیم بزرگ بشیم

الان موندیم بین جایی که نه بزرگیم و نه کوچیک

رویاااااا جمعه 6 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:56 ق.ظ

اون عکس بچه کار خودتونه؟ اورجیناله؟

نع بابا!
تغییرات توش دادم.
بعدش اومدم از این بازیهای اورجینالی روش کردم!صرفاً بخاطر حسی مربوط به قدیم (یه بلاگ داشتم که عکسهاش رو خودم تنظیم می کردم - برای همشونم تکس میذاشتم)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.