دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

سفرنوشت(4)

صبح طبق روز قبلی از سحر رفتیم حرم و بعدشم صبحانه و قرار بود که عصر زیارت دوره بریم. 

خلاصه حدود 2:30 رفتیم لابی و تا حرکت کنیم ساعت سه شده بود.

 

ما هم سوار اتوبوسها شدیم و من فکر می کردم که چقدر راه باید باشد مناطقی که خواهیم رفت. 

بعد از 5 دقیقه به منطقه ی احزاب (یا سبعه مساجد) رسیدیم.گویا در گذشته 7 مسجد در این محل فعال بودند که الان تمام مساجد بسته هستند و فقط یک مسجد بزرگ باز است.نماز تهیت خواندیم و به طرف محل دوم حرکت کردیم.محل بعدی که رفتیم منطقه احد و آرامگاه حمزه عموی پیامبر و شهدای احد بود که دور آرامگاه را دیوارکشی کرده بودند و داخل به جز از جاهایی که حفاظها شکسته بود - دیده نمیشد.حاج آقا در حال صحبت کردن بودند که چند مامور آمدند و با ماشین و سر و صدا از ایستادن ما کنار حفاظها ایراد گرفتند.مردان کاروان در حال گرفتن حالت تدافعی و اعتراض بودند که مدیر و حاج آقا همه را به آرامش خواندند و در حال حرکت و راه رفتن مقداری برایمان از واقعه و غزوه ی احد گفتند. 

محل بعدی مسجد ذوقبلتبن بود.مسجدی که در هنگام نماز ظهر و عصر قبله ی مسلمین از بیت المقدس به بیت الله الحرام تغییر کرد.خلاصه در قسمت بانوان که محل محرابهای یادمان (در هر دو جهت گویا محراب ساخته اند) ندیدیم. 

بعد از مسجد قبلتین به سمت مسجد قبا رفتیم و اینجا بیشترین توقف را داشتیم چرا که طبق صحبتهای حاج آقا دو رکعت نماز در این مسجد - اجر و پاداش زیادی داشت و به نیابت از همه ی دوستان نمازی خوانده شد. 

با بیرون آمدن از مسجد قبا که اولین مسجد و در عین حال اولین محل توقف پیامبر در مدینه بوده.بعلت نزدیک شدن به وقت اذان مغرب به سمت هتل و حرم حرکت کردیم. 

تازه داشتیم اوقات نمازشان و برنامه شان را یاد می گرفتیم اما افسوس که وقت رفتن نزدیک بود . . .

نظرات 3 + ارسال نظر
massi شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:00 ق.ظ http://capricorngirl.blogfa.com

سلام. زیارت قبول! امیدوارم واسه بچه های مجازی هم دعا کرده باشی!

سلام.
ممنونم.انشااله قسمت شما بشه.
راستش به یاد بچه های بلاگستان هم بودم.

[ بدون نام ] شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 09:07 ق.ظ

ای بابا حسین من که در همه حال میخواستم خفشون کنم
ایرانیها رو خیلی اذیت میکنن خدا لعنتشون کنه...

حالا خشن نشو
اما خیلی اذیت میکنن.
خدا هدایتشون کنه

حسین پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 05:36 ب.ظ http://varonegi.persianblog.ir/

این عربا چقدر رو اعصابن ای کاش مید تا میخورن بزنیشون

اگه میشد کتکشون زد خیلی خوب بود . . .

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.