دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

وداع با مدینه

نه که من خیلی عکس مینداختم. 

 

صبح روز چهارم که داشتیم می رفتیم بیرون.یکی از خانمهای میانسال با مامان شروع به حال و احوال کرد و منم ایستادم به سلام و حال و احوال.میگن: این دختر خانم - دختر شماست؟ 

مامان: بله . چطور؟ 

خانم همسایه: من هنوز میخواستم ببینمش توی کدون طبقه هستن باهاش حرف بزنم که از عکسهایی که گرفته برای ما بفرسته. (خانم میانسال با همسرشون اومده بودن) آخه ما با خودمون گوشی و دوربین نیاوردیم اما دلمون عکس میخواد.اگه لطف کنه از اون عکساش بهمون بده (آخه تقریبا هر جا رفتیم عکس مینداخت) ممنون میشیم.هزینه اش هم هر چقدر بشه میدیم. 

من:  

مامان:  نه حاج خانم این چه حرفیه.باشه عکس که گرفته بهتون میده.هزینه ی چی؟ 

خانم همسفر: پس هر موقع رفتین حرم - یه دو تا عکس هم از ما میگیره؟ 

من: باشه . مسئله ای نیست.الان داریم میریم حرم اگه کاری ندارین بیاین بریم - هوا هم خوبه.خیلی هم افتاب شدید نیست.ازتون عکس هم بگیرم. 

- باشه من برم حاج آقا رو هم صدا کنم. 

- - - - - 

خلاصه با هم راهی شدیم و من از این زوج سرشار از حسهای خوب چندتا عکس گرفتم. 

نمیدونین چقدر خوشحال بودن و من از اینکه دو نفر تا این حد خوشحالند سرخوش!!! 

خلاصه با هم رفتیم و حرف روضه ی رضوان شد.خانم همسفر گفتن که من تا حالا نتونستم برم زیارت. 

گفتیم چرا؟ 

گفت : تنها بودم.نمی دونم کی باید برم. 

قرار گذاشتیم که بعد نماز مغرب و شام با هم بیایم.خلاصه شب با نیت اینکه خانم همسفر رو هم ببریم اونجا با هم راهی شدیم . 

روضه شلوغ بود و خلاصه رفتیم و موقعی که رسیدیم به محل اصلی . خانم همسفر خیلی خوشحال شد و خدا کمک کرد جای خیلی خوبی تونست نماز بخونه و زیارت کنه تازه ازش عکس هم گرفتم. 

اون شب خیلی خوشحال بودم که تونستم به خوشحالی دو نفر کمک کنم. 

روز چهارم هم صبح به سمت مسجد مباهله رفتیم و چون مسجد بسته بود فقط در مورد اینکه چه اتفاقی افتاده بود از حاج آقا مطلب شنیدیم و به سمت مسجد غمامه و مسجد امام علی(ع) که در ضلعهای دیگه ی مسجدالنبی واقع بود رفتیم. 

جلسات هم هر روز ساعت 8ونیم تا 10 بود و در مورد مسائل مربوط به احرام و مکانهای مهم مدینه صحبت شد. 

صبح 4شنبه دلم گرفته بود زیاد چون عصر مدینه رو به مقصد مسجد شجره ترک می کردیم. 

خلاصه که 5روز اقامت در مدینه به سرعت برق و باد گذشت و انگار که چشم برهم زدنی بود. 

ساعت 3و نیم عصر روز چهارشنبه در سالن اجتماعات هتل جمع شدیم.با لباسهای احرامی که پوشیده بودیم. 

حس و حال غریبی بود.همه سرتاپا سپید پوش بودند و همه انگار نورانی و خاص شده بودند. مکات مربوط به مسجد شجره و قول و قرارها گذاشته شد و قرار شد که به لطف خدا با رسیدن به مسجد شجره کمی در اطراف بگردیم و  بعد از اذان مغرب به سمت مکه مکرمه حرکت میکنیم و همه حوایشان باشد در ساعت مقرر در محل مورد نظر حاظر باشند - چرا که همه در شجره یه شکل و رنگن و باید حواسمون باشه که اشتباه جایی نرویم. 

 

خلاصه از مدینه جدا شدیم اما گوشه ای از احساسات و دلمان جاماند و به سمت شجره رفتیم. 

شجره 

جایی که همه سپید بودند.همه مهربان بودند. همه مرقب بودند. همه آمده بودند که عهد ببندند (بماند که چقدر به عهد وفادار بودیم یا نه) شجره جایی که یادمان باشد روزی برخواهیم خواست از خاک و باید جواب بدهیم در مورد رفتارمان - اعمالمان - افکارمان و حتی اخلاقمان. 

شجره یادمان اینکه به یادمان باشد که خدا همیشه منتظر است که یادمان باشد که جز او بهترین نیست. 

شجره یادمان اینکه حواسمان باشد وقتی لبیک گفتیم یعنی دستمان در دست خداست و خیلی بد است که بعد یادمان برود. 

شجره یادمان اینکه همه در نظر خداوند مساویند با هر لهجه و مدرک و حتی مال و منال و فقط و فقط اویی در نظرش بهترین است که مراقبتر باشد و متعهدتر به آنچه که باید . . . 

شجره یادمان اینکه خداوند آنقدر به ما نزدیک است که آنی و آنی از ما و احوالاتمان دور نیست. این مائیم که ممکن است بیراهه رویم و چه سخت است که بنده بی توجه به هدف والای آفرینشش - پای در بیراهه گذارد. 

شجره یادمان اینکه وقتی قولی دادیم و حرفی زدیم پای آن باشیم. 

شجره یعنی میعادگاه . . . 

نظرات 2 + ارسال نظر
ارکیده شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 09:05 ق.ظ

آخی چه جالب توصیفش کردی
خیلی بده که مدت اقامت کم شده ما هفت روز مدینه بودیم هفت روزم مکه ولی الان خیلی مدتش کم شده
اجازه وقتی محرم میشی احساس میکنی مثل فرشته ها شدی مگه نه حاج خانوم معلم

ممنونم.
آره خیلی بده
وقتی محرم میشیم، حس تولد دوباره میاد سراغمون.البته این حس من بود. یه حس سبکبالی . . .

حسین جمعه 2 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 08:40 ق.ظ http://varonegi.persianblog.ir/

مگه عمره هم لباس سفید می پوشن؟چه جالب
خب بقیش چی؟

بلی
لباس سفید می پوشن.
محرم میشن.

عجله نکن.میگم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.