دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

گردش

   
سلاااااااااام به همه. 

شنبه با پسرام رفتیم اردو. 

اونم کجا؟ 

پارک ارم 

 

صبح لباس پوشیدمو و کوله برداشتم با کمی هله - هوله و رفتم مدرسه. 

البته مادرجان و پدرجان هم بنده رو همراهی کردن تا وقتی که سوار ماشین بشیم و حرکت کنیم. 

توی مدرسه دیدم پسرکام با شادمانی می دوند ؛ میان جلو و سلام می کنند و خلاصه کلی شادمان هستن.از طرفی هم مادراشون و بعضا پدراشون با یه موجی از نگرانی کمی آن طرفتر منتظر بودند. 

رفتم سمت دفتر که ببینم کیا با ما همراهند و کی آمده و کی نیامده! دیدم آقای بهداشت هم ایستادن کنار پله ها! سلام و احوالپرسی و جویا شدن اینکه ایشون هم تشریف میارن؟ که جواب مثبت بود. 

خلاصه آقای ناظم و آقای بهداشت و آقای همکار و آقای معاون پرورشی و آقایان همکار کلاس اول و سه تا خانم کلاس دوم (خودم و همکارا) باضافه خانم انجمن تقسیم شدیم که مراقب بچه ها باشیم. 

جوجه های من 20تاشون اومده بودن.بعد حضور و غیاب و تقسیم بندی - ماشینها حرکت کرد. 

پسرا از بدو ورود به ماشین مشغول خوردن هله - هوله ها شدن و هی به من و باقی دوستان هم نعارف می کردن؛ هر چی من ازشون تشکر می کردم و می رفتن سر جاشون.آقای ناظم با دست پر میامد و نصف غنایمشو به من می داد و می رفت 

خلاصه بعد خوردن خوراکیها نوبت سرودخوانی و شادمانی شون بود.خانم انجمن شاکی شد و میگه: خانم بانو ! نمیخوای به اینا چیزی بگی؟(البته ایشون جلو ماشین بودن و من تقریبا وسط و بین بچه ها) میگم: مگه همیشه میان اردو؟اینجا که کلاس نیست که مجبور به ساکت بودن - باشن؛ امروز رو خوش میگذرونن و ما هم چیزی نمیگیم  شما هم تحمل کن!با بچه بیرون اومدن اینجوریه 

خلاصه تا وقتی به ترافیک اتوبان نرسیده بودیم - پسرکا خوندن و شادمانی کردن و کمی هم در مورد چیزای بیرون ماشین باهاشون حرفیدیم و وقتی درگیر ترافیک شدیم حوصله شون سر رفته بود و مدام سوال می کردن که چقدر مونده. 

آقای ناظم هم سر بسرشون میذاشت و میگفت: دو روز هم راه مونده!!!! 

بعد مدتی تحمل بالاخره به پارک رسیدیم و تمام بچه ها با هم شروع به حرکت کردیم. 

آقای معاون رفتن و برای بازی بچه ها بلیط خریدن و قرار شد اگه زود رسیدیم به بازیها باغ وحش هم بریم و اگه نه که یه بازی دیگه سوار بشن و برگردیم (اتوبوسها قرار گذاشته بودن که ساعت چهار در مبدا حرکت باشیم) 

خلاصه بچه ها سوار کشتی صبای کودک - ترن کودک - ماشین برقی - شدن و ماشین برقی وقتگیرترین وسیله بود.بعد نوبت تونل وحشت بود که همکارا تقسیم شدن و اول ما خانمها و آقای بهداشت سوار شدیم و بعد منتظر بشیم که بچه ها بیان بیرون و باقی همکارا آخر سر سوار بشن.نمی دونین که آقای بهداشت چقدر جیغ کشید خلاصه بعدش پسرا و باقی بچه ها پشت سرمون حرکت کردن و چون ما ترن اول بودیم - زودتر پیاده شدیم و منتظر بچه ها. 

دیگه ساعت یک شده بود و آقای معاون گفتن به باغ وحش نمی رسیم و رفتن یه بازی دیگه برای بچه ها گرفتن (فلیپر) خلاصه تا حدود 1و نیم طول کشید و بعد دوباره حرکت به سمت ماشینها که توی پارک ورودی برای غذا نشستیم و غذاها رو بین بچه ها تقسیم کردیم.وقتی به همه غذا و نوشیدنی دادیم - خودمان هم نشستیم به صرف ناهار و بعد هم تماشای دریاچه ی کنار پارک و حرکب به سمت ماشینها. 

برگشتنی دو نفر از همکارا جابجا شدن و آقای بهداشت هم آمادن ماشین ما و خلاصه با بچه ها شروع به شیطنت و شادمانی کردند و تا جایی که موقع خریدن بستنی دیگه بچه ها از فرط شیطنت و حرکات موزون!! بی سروصدا بستنیاشونو خوردن و بعدش دوباره فاز جدید !!! خلاصه پسرکای منم هنرنمایی ها کردن که یاد حرف یکی از دوستان افتاده بودم 

خلاصه بعد کلی شیطنت و البته آرزوی سلامتی برای همه و اینا حدود 4 و پنج دقیقه جلوی در مدرسه بودیم. 

بچه های من در بین راه و موقع پیاده شدن : 

- خانم ارزششو داشت - کلی خوش گذشت ؛ ممنون که اومدینو 

-- خانم اردوی خیلی خوبی بود, کلی بهمون خوش گذشت. 

- خانم خیلی دوستتون داریم؛ خوش گذشت بهمون. 

و من هم شادمان از احساسات قشنگ جوجه هام و لبخند به لب با مادرای خوشحال مواجه شدم که اومده بودن دنبال پسرکاشون. 

 

خدا رو شکر به سلامتی اردوی امسال هم برگزار شد. 

خدا رو شکرت بخاطر همه چی.   

 

 

پارک ارم

 

 

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
حسین پنج‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 07:03 ق.ظ http://varonegi.persianblog.ir/

اونا که مجبورن تایید کنن نظرشون مورد تایید من نیست

اصلا مجبور نیستن؛
مورد تایید!!!؟؟؟

حسین چهارشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 04:56 ب.ظ http://varonegi.persianblog.ir/

مگه باهات به کسی هم خوش میگذره؟

بعله که میگذره.
بیا از همراهان بزرگوار و جوجه های عزیزم بپرس.

شما نمی دونی که

فقط من! چهارشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 07:42 ق.ظ http://jostejoogar2011.persianblog.ir/

خوبه دیگه ، شما هم به بهانه ی مواظبت از بچه ها همه بازیا رو امتحان کردی

اتفاقاً فقط تونل وحشتو رفتم.
هیچ بازی دیگه ای سوار نشدم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.