دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

جان من سخت نگیر

زندگی در گذر آینه ها جان دارد
با سفرهای پر از خاطره پیمان دارد

زندگی خواب لطیفی است که گل می بیند
اضطراب و هیجانی است که انسان دارد

زندگی کلبه دنجی ست که در نقشه خود
دو سه تا پنجره رو به خیابان دارد

گاه با خنده عجین است و گهی با گریه
گاه خشک است و گهی شرشر باران دارد

زندگی مرد بزرگیست که در بستر مرگ
به شفابخشی یک معجزه ایمان دارد

زندگی حالت بارانی چشمان تو است
که در آن قوس و قزح های فراوان دارد

زندگی آن گل سرخی ست که تو می بویی
یک سرآغاز قشنگی ست که پایان دارد ...

زندگی کن
ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ ...
رونق عمر جهان، چندصباحی گذراست
قصه بودن ما
برگی از دفتر افسانه ای ی، راز بقاست
دل اگر می شکند
گل اگر می میرد
و اگر باغ بخود رنگ خزان می گیرد
همه هشدار به توست؛
ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ ...
زندگی کوچ همین چلچله هاست
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ...
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ...


شعری از : عبدالجبار کاکایی

روزهای هفته

در ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ روزهای هفته بدین گونه بوده است :

ﮐﯿﻮﺍﻥ ﺷﯿﺪ = ﺷﻨﺒﻪ

ﻣﻬﺮﺷﯿﺪ = ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ

ﻣﻪ ﺷﯿﺪ = ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ

ﺑﻬﺮﺍﻡ ﺷﯿﺪ = ﺳﻪ ﺷﻨﺒﻪ

ﺗﯿﺮﺷﯿﺪ = ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ

ﻫﺮﻣﺰﺷﯿﺪ = ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ

ﻧﺎﻫﯿﺪﺷﯿﺪ ﯾﺎ ﺁﺩﯾﻨﻪ = ﺟﻤﻌﻪ


اکنون به نام روزهای هفته دقت کنید :

ﮐﯿﻮﺍﻥ ﺷﯿﺪ = ﺷﻨﺒﻪ

Saturday = Satur + day

Saturn = ﮐﯿﻮﺍﻥ

---------

ﻣﻬﺮﺷﯿﺪ = ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ

Sunday = Sun + day

Sun = ﺧﻮﺭ (ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ) = ﻣﻬﺮ

---------

ﻣﻪ ﺷﯿﺪ = ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ

Monday = Mon + day

Moon = ﻣﺎﻩ

---------

ﺑﻬﺮﺍﻡ ﺷﯿﺪ = ﺳﻪ ﺷﻨﺒﻪ

Tuesday = Tues + day

Tues = God of war = Mars

Mars = ﺑﻬﺮﺍم

---------

ﺗﯿﺮﺷﯿﺪ = ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ

Wednesday = Wednes + day

Wednes = day of Mercury

Mercury = ﺗﯿﺮ

---------

ﻫﺮﻣﺰﺷﯿﺪ = ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ

Thursday = Thurs + day

Thurs = Thor = day of Jupiter

Jupiter = ﻫﺮﻣﺰ

---------

ﻧﺎﻫﯿﺪﺷﯿﺪ ﯾﺎ ﺁﺩﯾﻨﻪ = ﺟﻤﻌﻪ

Friday = Fri + day

Fri = Frig = day of Venues

Venues = ﻧﺎﻫﯿﺪ 


بسیار جالبه که غربی ها هم اسم روزهای هفته را از فرهنگ غنی ایرانی گرفتن و ما اصلا خبر نداشتیم و حتی نمیدونیم چگونه واسمون تغییرش دادند !!

مرجع :

تاریخ باستان جلد 10 صفحه 1985

اندکی تامل

 

این سؤال ، موجب دگرگونى شدیدى در زندگى عده اى ، از جمله پیتر دراکر(نظریه پرداز معروف مدیریت)شده است.

معلم او ، در سیزده سالگى، سؤالى پرسیده و گفته انتظار ندارم بتوانید به سؤال من پاسخ دهید. اما اگر در پنجاه سالگى هم نتوانید پاسخى براى آن بیابید ، در این صورت ، حتم بدانید که زندگی تان را ضایع کرده اید.

 آن سؤال این است:


" به خاطر چه چیزى باید از تو ، یاد کنند؟"

وقتی حس مناجات نداریم چه کنیم؟


نماز یعنی مودبانه درخانۀ خدا ایستادن و از سر ادب و تواضع، اقرار به عبودیت کردن. اگر عاشقانه یا فقیرانه هم نتوانستی بروی در خانۀ خدا، باید مودبانه بروی. گاهی از اوقات، انسان با همۀ نیاز و یا علاقه‌اش به خدا، حس مناجات عاشقانه و یا گدایی در خانه خدا ندارد؛ ولی همیشه می‌توان ادب را رعایت کرد.

متفکرانه

زندگی ات را محدود به بودن و نبودن آدمها نکن..روی پاهای خودت بایست تا تنهایی ات را بیهوده نیابی و هیچکس را بهترین زندگی ات خطاب نکن...
یادت باشد
آدمها بهترین که خطاب شوند خیالاتی میشوند..هوا برشان میدارد و تورا به هر جهت که بخواهند می برند...
زندگی ات را که مشروط به دیگران کنی جایی برای کشف خودت باقی نمی گذاری..آدمها که مهم تلقی شوند تغییرت می دهند . آنوقت تو میمانی و یک دوگانگی شخصیت
یادت باشد
کسی بهترین زندگی ات میشود که خودش بخواهد..مبادا عروسک خیمه شب بازی آلت دست دیگران شوی
مگذار زندگی ات محتاج تأیید.دیگران شود.