دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

فکر کن

امروز معاون مدرسه که جویای شغل اولیای بچه ها بود به کلاس اومد. 

به یکی از بچه ها گفت: پسرم شغل پدرت چیه؟ 

- آقا لوله کشه 

رو به یکی دیگه از بچه ها که از قضا از اون متفاوتهاست کرد و همین سوال رو پرسید. 

اون بچه چی جواب بده خوبه؟ 

- آقا بابای ما شیلنگه!!! 

 

 

 

خلاصه من که نتونستم خودداری کنم و زدم زیر خنده! 

میگم : بچه جون درست جواب بده. 

آقای معاون میگه: قشنگ بگو ببینم. مگه میشه بابای آدم شغلش شلنگ باشه؟ لوله می فروشه؟شلنگ می فروشه؟ 

- نه آقا 

- پس چی؟ 

- آقا شیلنگ میگیره دستش و تو کارخونه اینور اونور میره! 

خلاصه ما نفهمیدیم این بابا چه کاره است اما حدس زدیم شاید باغبانی چیزی باشه یا چیزی تو این حالتها! 

نه اینکه از اول سال تابحال به مدرسه هم نیامده! ما کلی اطلاعات ازشون داریم!! 

 

آخه من چی بگم؟؟؟

گاهی

گاهی باید آرزوهایت را مثل قاصدک بگذاری

کف دست و بسپاری به دست باد ...

تا برود و سهم دیگران شود...

خداحافظی

دو شنبه یکی از بچه های خیلی شیطون کلاسم انتقالی گرفت و به خاطر کار خانواده اش رفت تهران.خلاصه من پوشه کارشو تکمیل کردم و همه ی کارها و فعالیتهاش رو جمع کردم (برای مدرسه قبلی داشتن این مدارک که به نوعی سیر تحول و پیشرفت بچه رو از اول سال نشون مبده- مهمه) و زنگ آخر بهش دادم و در جواب نگاه پرسشگر بقیه شروع کردم به توضیح دادن: 

- بچه ها از فردا محمد مهدی میره تهران و اونجا مدرسه میره و دیگه توی کلاس ما نیست من براش آرزو میکنم که اونجا یه پسر خوب و آقا و منظم باشه و درساشم خوب بخونه. 

حالا اگه شما هم میخواین باهاش خداحافظی کنین و براش یه آرزو کنین! 

اینجا بود که هرکی بلند شده بود و داشت یه تغییر کوچیک به جمله ای که من گفتم می داد و به همکلاسیش میگفت.خلاصه با هم دست دادن و کلی هم شیطنت کردن. 

وقتی داشتم تکالیف خونه بهشون میدادم - همین بچه ای که داشت مبرفت اومده پشت میزم و میگه: اجازه! من که فردا میرم یه مدرسه دیگه این تکالیف رو یادداشت کنم؟ 

من: (تو دلم گفتم: آخه اون موقع که دانش آموزم بودی به زور باید وادارت میکردم که یادداشت کنی حالا که داری میری منظم شدی؟ بعد به خودم گفتم شاید اون چندتا جمله روش تاثیر داشته) 

گفتم نه خیر شما نمی خواد یادداشت کنی.اگه دوست داشتی می تونی تمرین کنی که میری اون مدرسه بلد باشی. 

خلاصه که زنگ که خورد من کلی  بودم که شیطون کلاس داره میره(البته یکی ازشون) 

کلی هم  که کمتر دردسر دارم تو کلاس برای توجیه که بچه جون خوب گوش کن.حواستو جمع کن و .... 

 

آخرشم موندم که دختر! بالاخره تکلیفتو با خودت روشن کن!شادی یا ناراحت؟