دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

معجزه

وقتی دلی به چشم تو محتاج می شود

دنیا دچار وحشت تاراج می شود

دریا به احترام تو تعظیم می کند

آنجا که با نگاه تو موّاج می شود

باران،زبانِ شعرِ دلِ خونِ ابرهاست

جایی که بید،جیره خور کاج می شود

هرچند نام عشق در این روزهای شوم

رنگِ هوس گرفته و حرّاج می شود

امّا مسلّم است برایم که عاشقی

بالِ مسافرِ شبِ معراج می شود

***

شاید تو هم به معجزه ایمان بیاوری

وقتی دلی به چشم تو محتاج می شود... 

 

از : م.رها

باران

چشمان در انتظار یعنی باران

سر سبزی بوته زار یعنی باران

شبهای زمستانی من یعنی برف

هر صبح پر از بهار یعنی باران

صبح

هر صبح پلکهایت فصل جدیدی از زندگی را ورق می زند 


سطر اول همیشه این است : خدا همیشه با ماست . . . 


پس دوست عزیز بخوانش با لبخند

نه

نه


همیشه برای عاشق شدن ، 


به‌دنبال باران و بهار و بابونه نباش


گاهی 


در انتهای خارهای یک کاکتوس ، 


به غنچه‌ای می‌رسی 


که ماه را بر لبانت می‌نشاند.

 

از: گروس عبدالملکیان

عید

قدر بشناسید مستان آخرین پیمانه را 

 

ساقی امشب می کند تعطیل این میخانه را 

 

گو به مهمانان که مهمانی به پایانش رسید 

 

خورده یا ناخورده باید ترک کرد این خانه را 

 

پیشاپیش عیدتون مبارک. 

التماس دعا

قصه ی تلخیست....

  

مرا بازیچه‌ خود ساخت چون موسی که دریا را

فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را

نسیم مست وقتی بوی گل می‌داد حس کردم

که این دیوانه پرپر می‌کند یک روز گل‌ها را

خیانت قصه‌ی تلخی است اما از که می‌نالم؟

خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را

خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست

چه آسان ننگ می‌خوانند نیرنگ زلیخا را

کسی را تاب دیدار سرِ زلف پریشان نیست

چرا آشفته می‌خواهی خدایا خاطر ما را

نمی‌دانم چه افسونی گریبان‌گیر مجنون است

که وحشی می‌کند چشمانش‌آهوهای صحرا را

چه خواهد کرد با ما عشق؟ پرسیدیم و خندیدی

فقط با پاسخت پیچیده‌تر کردی معما را 

 

فاضل نظری


  

یک قطره ی بارانم و با شوق ببارم

جاری شدم از وسوسه ی دیدن یارم

غافل، که کمین کرده کویری به شکارم

"بگذار اگر این بار سر از خاک برآرم

بر شانه ی تنهایی خود سر بگذارم