دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

پدر - پسر - مادر

دیشب ایمیلی داشتم که من رو یاد این خاطره انداخت:  

زنگ نقاشی یکی از پسرام نقاشیش رو آورده و داستانشو برام تعریف می کنه (من همیشه شنونده ی داستان نقاشی های بچه هام) 

میگه : خانم! اینجا پارکه.پدر و پسر دارن تفریح می کنند.(زیر هر آدمک هم نوشته بود پدر - پسر) 

میگم: خب . مادر خانواده کجاست؟ 

میگه: مادر خونه است داره غذا درست می کنه!! 

من:  چرا نیاوردنش پارک؟ 

میگه: خب دیگه  مونده خونه - پس کی غذا درست کنه!

میگم: عجب پدر و پسر نامردی!مادر رو تنها گذاشتن خونه و خودشون اومدن گشت و گزار 

بچهه :  

 


 

خلاصه اینجوریاست!

نظرات 4 + ارسال نظر
حسین دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:36 ق.ظ http://varonegi.persianblog.ir/

درود بر مــــــــــــــــــــــــــرد بزرگ

فقط من! شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:50 ب.ظ http://jostejoogar2011.persianblog.ir/

فرهنگ مرد سالاری یعنی همین !
یه بچه از بچگی جای مادرش رو تو آشپزخونه میبینه و اینکه با پدرش دو تایی برن گردش و مادر نباشه براش کاملا طبیعیه...
.......
سلام مریمی بانو
خوب و خوشی خانم خانما؟

ای بابا!
چی بگم؟
آخه فکر می کردم الان این فرهنگ کمی معتدل تر شده باشه.
هر چیزی جای خودش خوبه.
می ترسم این فقط آرزویی باشه که بچه داره (مادر و پدرش هر دو شاغلند و این رویای کودکانه ی پسرکمه که این جوری باشه اوضاع - حدس می زنم البته)
......
به به! هیدار خانم گل.
مشرف فرمودین.منت گذاشتبن.
بابا دلمون براتون تنگ میشه - هی میایم بلاگتون.

memole شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:13 ب.ظ

آخی چیکارشون داری خوب میخواد با باباش مردونه بره پارک

من کاریش ندارم خواهر!
خوو چی میشه مادر بیچاره رو هم می بردن؟یه گوشه واسه ی خودش می شست دیگه!

تازه! از الان باید بدونه که ارزش مادرش فقط به آش پختن نیست.

رویاااااا شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:52 ب.ظ http://exemotion.blogfa.com

عجب..

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.