دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

یادمان

سلام. 

چقدر دور شدم از فضای نوشتن.خب یه کم برنامه های روزهای پایانی تابستان فشرده بود و بعد هم شروع سال تحصیلی و بعدتر ایام سوگواری امام حسین(ع) .خلاصه که امروز با تلنگری که راجع به وبلاگ نویسی پیش آمد؛ یاد وبلاگ جان! افتادم.

امسال دومین مهری هست که مدرسه ی دخترانه هستم.دخترکای امسال بازخورد عاطفی بالایی دارن و شبیه به پسرکای سالهای قبل هستن :-D

و انگار داره اتفاقات طوری پیش میره که تا آخر سال من باهاشون نباشم. (پیشنهاد معاونت یه مدرسه ی دیگه) البته من فعلا قبول نکردم اما مدیربانو و همکارای اون مدرسه بسیار مصر و پیگیرند.امیدوارم هر چی که خیر هست پیش بیاد.

بعد مدتی نگاری!

عمر ادمی مثه برق و باد می گذره.هفته ی پیش این موقع کاظمین و این هفته توی اتاق خودم....

چقدر دلم می خواد رها باشم و بی قید و بندی برم یه جای دور دور دور و برا خودم زندگی کنم.بدون استرس؛ بدون خستگیهای ذهنی آزاردهنده و بدون تحمل کنایه ها و سخنهای سوزان از کسی که عمرتو بهش مدیونی اما نمی تونی بهش حرفی بزنی ولی تا می تونه با یه سری حرکات و حرفها می رنجوندت.

پ.ن1:

کاش میشد اینجای زندگی رو بذارم رو دور تند و سریع ازش رد شم.:'(

پ.ن2:

ذهنم و دلم خستست.

پ.ن3:

خدایا خودت کمک کن.دلم هزار تیکه شده.صدای خورد شدنش و دردش نمیاد؟:'(:'(

پ.ن3:

شهادت امام جواد علیه السلام تسلیت.

صبوری

هر کاری زمان خاص خودشو داره.

مریم جان! باید صبر  کنی...

(قسمتی از دیالوگ یه فیلم)

پ.ن1:

لابد هنوز وقتش نرسیده دیگه.زوری که نیست.

پ.ن2:

کاش بقیه هم درک می کردن هنوز وقتش نشده و اصرار نمی کردند.

پ.ن3:

خداوند ا  مرا آن ده           که آن به

دلم ...

دلم که میگیرد " مُجیر " را باز میکنم

"سُبحانَکَ یا اللهُ،تَعالَیتَ یا رَحمنُ" 

     " اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر"

کم کم،معصیت هایم از ذهنم عبور می کند

      اشک،اشک ، اشک ، اشک

دانه های مروارید اشک هایم را به نخ میکشم

وقتی به صد و یکی رسید نخ را گره میزنم

شروع میکنم:

  " استغفرالله ربی و اتوب علیه " اما مگر 

معصیت های من با یک دور تسبیح پاک میشود؟ 

تو نگاهم کردی،گناه کردم..گفتی : توبه کن !!

 اما نکردم... گفته بودی :

" شما را نیافریدم مگر برای عبادت "

 در حالی که دوباره  توبه شکستم ...

اما تو باز هم روزی ام را نبریدی ...

        خندیدم و شکر نگفتم : 

      سالم بودم و سجده نکردم ...

اما بعد از هر قطره اشک شکایت کردم ...

     باز نگاهم کردی و خندیدی

ناشکرتر از من نیافریدی، نه؟؟؟؟

   "سُبحانَکَ یا سَیِّدی، یا مَولی "

     " اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر"

ای مولای من معصیت هایم بسیار است. 

       اما تو آن بخشندهء مهربانی

        " یا رَفیقَ مَن لا رَفیقَ لهُ "

      " یا حَبیبَ مَن لا حبیبَ لَه "

جز خودت چه کسی رفیقم خواهد شد؟

     " من که جز تو کسی را ندارم "

اگر تو هم نبخشی به چه کسی پناه ببرم؟

          " تنها پناه بی پناهان "

  الهی العفو  الهی العفو  الهی العفو


" خدایا " در این ماه عزیز از تو میخواهم

  ما را جزء      " مرحومین " 

               قرار دهی نه   "محرومین "


          " آمین یا رب العالمین "

        

         دلم التماس دعا میخواهد

ای . . .

ای آنکه برای توست رای همه کس

وی آنکه تویی مرا به جای همه کس

در پای تو اوفتاده ام دستم گیر

کوتاه کن از میانه پای همه کس 

 

رجبعلی تبریزی


پ.ن: خبرهایی تو راهه.لطفا دعام کنید.

جان من سخت نگیر

زندگی در گذر آینه ها جان دارد
با سفرهای پر از خاطره پیمان دارد

زندگی خواب لطیفی است که گل می بیند
اضطراب و هیجانی است که انسان دارد

زندگی کلبه دنجی ست که در نقشه خود
دو سه تا پنجره رو به خیابان دارد

گاه با خنده عجین است و گهی با گریه
گاه خشک است و گهی شرشر باران دارد

زندگی مرد بزرگیست که در بستر مرگ
به شفابخشی یک معجزه ایمان دارد

زندگی حالت بارانی چشمان تو است
که در آن قوس و قزح های فراوان دارد

زندگی آن گل سرخی ست که تو می بویی
یک سرآغاز قشنگی ست که پایان دارد ...

زندگی کن
ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ ...
رونق عمر جهان، چندصباحی گذراست
قصه بودن ما
برگی از دفتر افسانه ای ی، راز بقاست
دل اگر می شکند
گل اگر می میرد
و اگر باغ بخود رنگ خزان می گیرد
همه هشدار به توست؛
ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ ...
زندگی کوچ همین چلچله هاست
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ...
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ...


شعری از : عبدالجبار کاکایی