ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
کنار من که قدم میزنی هوا خوب است
پر از پریدنم و جای زخمها خوب است
برای حک شدن عشق در خیابانها
به جا گذاشتن چند رد پا خوب است
قدم بزن پُرم از حس «درکنار تویی»
قدم بزن پُرم از حس اینکه «ما» خوب است
نخند حرف دلم را نمیشود بزنم
خیال میکنم اینجور جملهها خوب است
بگیر دست مرا بشکنام بپیچانام
دو تکهام کن و آتش بزن، بلا خوب است
به هر کجا که مرا میبری نمیگویم
کجا بد است کجا دور یا کجا خوب است
به من بگو تو، بگو هی، به من بگو صالح
نگو: «تو» بیادبی میشود «شما» خوب است!
*صالح سجادی
دیشب اتفاقی سریالی که مدتی قبل پخش میشد رو دیدم که همان شبکه شروع به بازپخشش کرده بود.
"یادآوری" فیلمی که برام یادآور موضوعاتی شد که یادم بمونه چقدر تغییرات تاثیرگذاری مستقیم بر آدمها دارند.بر روی شخصیتشان، احساساتشان، تفکراتشان.
یادآوری برایم یادآور اوقات و لحظاتی بود که دیگر حسی برای صرف کردنشان نمانده، یادآور وقتی که صرف شد و انگار میشد بهتر از آن استفاده کرد.یادآور تغییرات، آدمها و گفتن :هعیی خداااا.
پ.ن:عزیز دردونه بخاطر زردی بستریه؛ دعا کنید زودی بیاد خونه.
:-)★
سلام.
وقتی یه کوچولو به جمع خانواده اضافه میشه، همه خوشحالن؛ همه شادند. تمام حرکات و رفتارهاش جالبه و دوست داشتنی.
اما وقتی نمیتونیم معنی گریه ها و حرکات غیر ارادیی که نشانه ی اذیت یا درد هست، توی صورتش میبینی و نمیتونیم هیچ کاری بکنیم؛ حس غم و ناتوانی به آدم بزرگهایی که یارای درک زبان آدم کوچولو رو ندارن ؛ دست میده.
:(
روزگارم این است :
دلخوشم با غزلی
تکه نانی ، آبی
جمله ی کوتاهی
یا به شعر نابی
و اگر باز بپرسی گویم :
دلخوشم با نفسی
حبه قندی ، چایی
صحبت اهل دلی
فارغ از همهمه ی دنیایی
سلام به همه.
یه بانوی خوشحال کمی خسته در حال نوشتنه.
هفته گذشته مشغول فعالیتهای شادمانه بودیم.
ادامه مطلب ...