دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

خدایا!

خدایا تو میدانی آنچه را که من نمیدانم 


در دانستن تو آرامشیست و در ندانستن من تلاطمها 


تو خود با آرامشت تلاطمم را آرام ساز . . .

آرزو

تمام خوبی ها را برایت آرزو می کنم ، نه خوشی ها را 


زیرا خوشی آن است که تو می خواهی 


و خوبی آن است که خدا برای تو می خواهد . . .

حلول ماه رمضان

ماه مبارک آمد، ای دوستان بشارت 

کز سوی دوست ما را هر دم رسد اشارت 

آمد نوید رحمت، ای دل ز خواب برخیز 

باشد که باقی عمر، جبران شود خسارت 

 

 

 

رمزها در رمضان است، خدا می داند 

برتر از فهم و گمان است، خدا می داند 

موسم بندگی چشم و زبان و گوش است 

نه همین صوم دهان است خدا می داند 

بار عام و، همه مهمان خداوند کریم 

ماه آزادی جان است، خدا می داند . . . 

  


 

پ.ن: پیشاپیش  حلول ماه میهمانی خدا مبارک. 

ماجرای دل ما و خدا!

چه دلمان بخواهد و چه دلمان نخواهد

خدا یک وقتایی دلش نمیخواهد

ما چیزی را که میخواهیم داشته باشیم .!!!

لحظه ای تأمل...

اگر با گرگ ها زندگـے می کنـے! زوزه کشیدن را بیاموز! ما در روزگارے زندگـے مـے کنیم که تنها خدا از پشت خنجر نمـے زند! 

 

به نظرتون این چقدر درسته؟ 


 

   

ماهیان از تلاطم دریا به خدا شکایت بردند و چون دریا آرام شد خود را اسیر تور صیادان یافتند!

تلاطم های زندگی حکمتی از خداوند است...

پس از خدا بخواهیم دلمان آرام باشد نه دریای دوروبرمان...

سفر ایستگاه

قطار مى رود   


 تو مى روى 


تمام ایستگاه مى رود 


و من چقدر ساده ام 


که سال هاى سال 


در انتظار تو  


کنار این قطار رفته ایستاده ام 


و همچنان  


به نرده هاى ایستگاه رفته 


تکیه داده ام 

 


 

 

پ.ن: 

 

از این شعره خیلی خوشم میاد.نوشتمش اینجا   

یاد  آقای امین پور هم گرامی باد