دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

روزانه نوشت (روز معلم)

سلام به همه ی دوستان. 

والا نه که نزدیک شدیم به ایام پایانی سال تحصیلی!یه کم بین نوشتنم فاصله افتاده (آیکن بانوی در حال توجیه) 

خب بریم سر کادوهای روز معلم 

ادامه مطلب ...

تشکرانه

تقدیم به همه ی کسانی که نقش معلم را دز زندگیم داشتند حتی اگر اسماْ معلم نبودند . . .  

 

ای خدای عشق ، ای ام الکتاب 


 ای معلم ، ای سراسر آفتاب 


 در کتاب دل نویسم با مداد 


 ای معلم روز تو تبریک باد  

  

پ.ن: 

از دیروز پیامها و تماسهای تبریک شروع شده و خوشحالم که معلمم و کاش معلم خوبی باشم و از دوستانی که به یادم بودن ممنونم

پ.ن: 

این روز رو به طور ویژه به هیدرا بانو و دوستان دیگه ای که در کسوت استادی هستند؛ تبریک میگم.

   

ورزش و بارون و نگرانی!!

زنگ ورزش بود و هوا کمی ابری. 

بماند که من عاشق هوای ابری و بارونی هستم. 

رفتیم حیاط و بعد تیم شدن بچه ها ! گفتم : اگه بارون بگیره میریم نمازخونه - اونجا بازی کنین. 

پسرا : نه خانم.اون موقع هوا منچستریه و بازی می چسبه.یعنی ما فوتبالیست نیستیم؟ 

من: چرا - هستین. اما نمیخوام فوتبالیستهای سرما خورده باشین. 

در حین این حرفها چند قطره بارون بارید. 

مبگم: پسرا ! بریم نمازخونه؟ 

- نه خانم ؛ هوا خیلی خوبه.ما این هوا رو دوست داریم. 

من: اگه شدید تر شد - میریم! باشه؟؟ 

- باشه خانم. 

کمی گذشت و هنوز نم نم بارون ادامه داشت.این بار جای پسرا و من عوض شد انگار که اونا شروع کردن به توصیه اینکه: 

خانم ما داریم بازی می کنیم ؛ شما برین کلاس. 

خانم برین زیر دیوار بایستین - خیس میشین. 

خانم ما اینجا خوبیم؛ شما برید داخل. 

خلاصه هر کدومشون داشتن ازم می خواستن که برم داخل!نکنه اذیت بشم از بارون! 

و خبر نداشتن که من چقدر هوای بارونی رو دوست دارم. 

بهشون اطمینان دادم که منم بارون رو دوست دارم و از بودن کنارشون خوشحالم. 

 

اما توی دلم هم خیلی خوشحال بودم از این حس مسئولیتی که نسبت به من داشتن و ابرازش می کردن؛ مردان کوچک کلاس من

گردش

   
سلاااااااااام به همه. 

شنبه با پسرام رفتیم اردو. 

اونم کجا؟ 

پارک ارم 

ادامه مطلب ...

دلخوش

من ولی یک راه کوچک بین صدها کاج خیس !!

من ولی یک سر به کوه من ولی یک پا به دشت

من دو دل، مغرور، تنها، ساده، بی کس، محکم و بی ادعا

با صداقت پیش رفتم   

         

با محبت صبر کردم

با خجالت بغض کردم   

         

با صلابت ناز کردم

با متانت حرص خوردم    

      

 با نجابت اخم دیدم

با کرامت یاد دادم ...

من دلم خوش بود او کم دوستم دارد ؛ولی دارد

من دلم خوش بود او کم دوستم دارد ولی دارد ...

من نمیدانستم او گور من را می کَند با چشمهایش باز هم   

        

                 از شاعری متخلص به یلدا