دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

هم ارزشی

دیروز بعد مدتها که بیرون نرفته بودم - با مادرجان رفتیم بیرون.توی مسیر برگشت چندتا خرید هم انجام دادیم. 

و این شد انگیزه مطلبی که الان می خوام بنویسمش. 

علاوه بر خریدهاییی که داشتیم - یه بسته خرما گرفتیم و یه بسته پفک! (لطفا نگین خانم معلم پفک می خوره مگه و اینا از همین تریبون اعلام میکنم که بنده پفک دوست میدارم البته زیاد از حد نمی خورم اما خب دیگه ) خلاصه رسیدیم جلو در خونه و من همانطور که پاکتها دستم بود - این نکته برام جالب بود که: بسته ی پفک و بسته ی خرما هر دو یک قیمت داشتند اما اثر و خواصشون با هم قابل قیاس نیست. 

حالا دارم فکر می کنم که مثل داستان پفک و خرما - توی زندگی هم ممکنه ما عمرمون رو صرف کارهایی بکنیم که شاید ارزشمند نباشند اما دلمون به انجامشون شاد میشه و کارهایی هم باشه که اگه همون عمر رو پاشون بذاریم خاصیت و نتیجه ی با ارزشی بشه ازشون گرفت. و خدا کنه که عمری که پای مسائل ارزشمند و مفید میگذاریم به مراتب بیشتر از دلخوشیهای محض کوتاه مدتی باشه که شاید بعدش هم تلخیی همش رو توی ذهنمون تحت الشعاع قرار بده.

اصلاْ هم فلسفی نشدم.فقط بدجور دنبال موضوع جدید بودم که شاهد از غیب رسید. 

 

این روزها منم از دعای خیرتون بی نصیب نگذارید.  

طاعات قبول

تبریک ماه مبارک رمضان

ماه مبارک آمد، ای دوستان بشارت

کز سوی دوست ما را هر دم رسد اشارت

آمد نوید رحمت، ای دل ز خواب برخیز

باشد که باقی عمر، جبران شود خسارت 

 

 

 

راستی!  

هیدرا بانو (از دوستان عزیز و معلم مهربان بنده) یه طرح جالب گذاشتن در مورد خودسازی و مراقبه و اینکه حواسمون به خودمون باشه.اینجا آدرس مطلبشون.فکر کنم سر بزنین بد نباشه.

بهانه

     دارم کل مطالب چکنویسم رو بالا - پائین می کنم اما اون چیزی که توی ذهنمه اینجا نیست ولی قلم هم نمیخواد کمک کنه که بنویسم از حسی که شبیه به خیلی حس هاست اما هیچکدامش نیست.  

باز صفحات رو مرور می کنم و دست آخر به جمله واره ای می رسم که بیان حس و حالم نیست اما به دلم نشست که بنویسمش.  

    ساعات پایانی ماه شعبان.یواش یواش داریم به یه ماه عزیز وارد می شیم. به یه مهمانی بزرگ.به یه بزم آسمونی . ماهی پر از خیر و برکت که ممکنه کمی هم دشواری داشته باشه مسیر همراهیش اما مطمئنم که میزبان جان مهربان - هوای مهموناشو داره همش می خواد بهشون ببخشه و پاداش بده اصن دنبال بهانه است که اجر بده وقتی میگه خوابتون عبادته - نشستنتون عبادته و هر نفس تسبح؛ یعنی چـــــــــــــــــــقدر مهربان. 

 

پ.ن 1  :

روزهایی که دلم شکسته است یادحرف های پدر ژپتو به پینوکیو افتادم که می گفت :

پینوکیو ! چوبی بمان ! آدمها سنگی اند ، دنیایشان قشنگ نیست ! 

 

پ.ن 2  : 

توی شبها و روزهای ماه مبارک برای هم دعا کنیم که خداوند دعای در حق دیگران  را دوست میدارد و در صدر دعاهامان دعای فرج و ظهور آقای مهربانی. 

 

 

گذر زمان

به قول یه همسفر - عمر سفر خیلی کوتاست. 

و اگه این سفر دلخواهانه ات باشه و یه جورایی حست بهش احتیاج داشته باشه که زود گذشتن بیش از پیش مشخص میشه. 

انگار ساعاتی پیش بود - در حالی که یه هفته از یه حضور و یه حس خوب گذشته. 

دارم فکر می کنم که اون روزی که به انتهای خط سفر زندگی هم برسم ممکنه بگم : عمر سفر چه کوتاه بود به بلندای عمر کوتاهم!! 

راستش دلم می خواست همانجا بمانم برای همیشه اما نشد. 

وقتی برگشتم و با نگاههای نگران مامان و داداشا و پیغامهای لحظه به لحظه ی یه همراه مواجه شدم - با خودم گفتم که نکنه من خیلی خودخواه بودم که دلم می خواست همانجا بمانم برای همیشه. 

 

بگذریم. 

روزهای تعطیلاته و مشغول مطالعه شدم و در حال پرس و جو هستم که بتونم چند تایی مقاله ترجمه کنم!البته فعلا در حد یه ایده است. 

ماه رمضان نزدیکه و اوقات خاصی که ارزششون بعد گذشتنشون معلوم میشه در راهند.امیدوارم که همه ازش استفاده ببرند.  

پر از حس نوشتن بودم اما الان که نشستم پای سیستم - انگار نوشتنم نمیاد . . . 

براتون یه عالمه آرزوی خوب دارم. 

اوقاتتون پر از قشنگی.

مسافرانه

در دفتر شعر من صدا پنهان است 

یک رود پر از ستاره در جریان است 

من در سر خود ابر زیادی دارم 

جیب کلمات من پر از باران است 

 

جلیل صفربیگی 

 

- = - = - =- =- =-  

 

سلام به دوستان عزیز. 

الان که می نویسم خوبم. 

ممنون از لطفتون و بودنتون. بخاطر بد قلقی های این چند روز هم منو ببخشید.هوای بهار و دل بهانه گیر و (اصلا هم توجیه نمی کنم)

میگن قبل سفر از دوستان و آشنایان باید حلالیت طلبید، من هم جهت به جا آوردن این رسم رسیدم خدمتتون که هم بگم همه چی آرومه. هم بگم آدمیه دیگه آه و دم . خلاصه خوبی - بدی دیدین حلال کنین. عمری بود و برگشتم که براتون تعریف می کنم چه خبر بود.نه که بر من ببخشید کاستیها و بدیهام رو. 

هنوز ساک نبستم - سرخوشانه اومدم دارم نت گردی می کنم.  

  

اوقاتتون پر از شادی و قشنگی و سلامتی 

در پناه خداوند باشید

روزانه نوشت

از آنجائیکه تعطیلات ما شروع گردیده (البته اگه نوشتن دفتر و تکمیل لیستها کار حساب نشود) رفتیم و در باشگاه ثبت نام کردیم.باشد که کمی رو فرم بیاییم. 

آقا این چند جلسه هر کس ما را می بیند به ما حسودیش می شود که چرا لاغرییییی  

دیگر اینکه حسابی خسته می شویم که به قول مربی جان! امری عادیست. 

فعلا خبر خاص دیگه ای نیست. 

آهان یه ۱۹ روز دیگه - خدا بخواد یه سفر در پیش دارم.  

 

مراقب خودتون باشین