دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

یادآوری

دیشب اتفاقی سریالی که مدتی قبل پخش میشد رو دیدم که همان شبکه شروع به بازپخشش کرده بود.

"یادآوری" فیلمی که برام یادآور موضوعاتی شد که یادم بمونه چقدر تغییرات تاثیرگذاری مستقیم بر آدمها دارند.بر روی شخصیتشان، احساساتشان، تفکراتشان.

یادآوری برایم یادآور اوقات و لحظاتی بود که دیگر حسی برای صرف کردنشان نمانده، یادآور وقتی که صرف شد و انگار میشد بهتر از آن استفاده کرد.یادآور تغییرات، آدمها و گفتن :هعیی خداااا.

پ.ن:عزیز دردونه بخاطر زردی بستریه؛ دعا کنید زودی بیاد خونه.

:-)★


فال

ﺷﺒﯿﻪ ﺟﺮﻋﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﻗﻬﻮﻩﯼ ﯾﺦﮐﺮﺩﻩ ﻣﯽﻣﺎﻧﯽ 

ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻝﻫﺎ ﻣﺎﺳﯿﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻮﯼ ﻓﻨﺠﺎﻧﯽ 

ﻫﻤﺎﻥﻗﺪﺭ ﺁﺷﻨﺎ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻫﻢ ﻣﺒﻬﻢ 

ﮐﻪ ﺍﺯ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﺎﺷﻢ ﻓﺎﻝ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ 

ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﯿﺪﻩﺍﻡ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺑﻪ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ 

ﮐﻪ ﺍﺯ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﭼﻨﺪﻡ ﻧﻘﺶ ﻓﺎﻟﻢ ﺷﺪ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽ 

ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻤﺎﺳﺪ ﻗﻬﻮﻩﯼ ﭼﺸمﺕ ﺗﻪ ﺷﻌﺮﯼ 

ﮐﻪ ﻣﺪﺕﻫﺎﺳﺖ ﻓﺎﻝ ﺷﺎﻋﺮ ِ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻧﯽ 

ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﮑﺎﻓﻢ ﺩﻭﺭ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻏﺰﻝ 

ﻣﯽﺑﺎﻓﻢ ﺍﺯ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ 

ﺗﻮ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﻭ ﺷﮑﺮ ﮐﻦ ﺗﺎ 

ﮐﻤﯽ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺷﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺖ ﺗﻠﺦ ﻭ ﺑﻐﺾ ﻃﻮﻻﻧﯽ 

ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻨﻮﺷﻢ ﮐﻨﺞ ﺩﻧﺞ ﮐﺎﻓﻪ، ﻓﺎﻟﻢ ﺭﺍ 

ﻫﻤﺎﻥ ﻓﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺟﺮﻋﻪﯼ ﯾﺦﮐﺮﺩﻩ ی آنی

:|

تو به جای منم داری زجر می کشی.  

 

چقدر از این آهنگ (روی جمله بالا کلیک کنید لینک دانلودشه)خوشم اومده این روزها.  

حرف دلم  

آهنگ متن دلم سوای از خارج زدن هاش.  

ناامید


دیگر بهار در سبد روزگار نیست 


دیگر «قرار» نیست نه! دیگر قرار نیست 


شادم که زود می گذرد شادی ام، ولی 


غم می خورم که هیچ غمی ماندگار نیست 


از یاد رفت غرش شیران بی قرار 


آهوی چشم های تو در بیشه زار نیست 


بگذار در غبار فراموشمان کنند! 


این سینه را تحمل سنگ مزار نیست 


اقرار عشق راه به انکار می برد 


این کفر جز عبادت پروردگار نیست 

 

آقای فاضل نظری

ماندن هنر می خواهد


"آدمها می آیند
گاهی در زندگی ات می مانند
گاهی در خاطره ات
آن ها که در زندگی ات می مانند
همسفر می شوند
آن ها که در خاطرت می مانند
کوله پشتیِ تمامِ تجربیاتت برای سفر!
گاهی تلخ
گاهی شیرین
گاهی با یادشان لبخند می زنی
گاهی یادشان لبخند از صورتت برمی دارد
اما تو لبخند بزن
به تلخ ترین خاطره هایت حتی
بگذار همسفر زندگی ات بداند
هرچه بود؛ هرچه گذشت
تو را محکم تر از همیشه و هرروز
برای کنار او قدم برداشتن ساخته است
آدمها می آیند
و این آمدن
باید رخ بدهد
تا تو بدانی
آمدن را همه بلدند
این ماندن است

که هنر می خواهد

 

**این متن رو توی یه جامعه اجتماعی دیدم و خوشم آمد.جالب بود. :)