-
ماجرای امروز
سهشنبه 17 دیماه سال 1392 23:36
اممممم امروز با یه دوستم بحث کردم و کلی بحث کردم (البته بحث که نه) یه سری حس هامو گفتم و دوستمم گفت که اشتباه می کنم. و داستان از یه حرف شروع شد که دامن زده بود به حسم و بعد یه چیزی منو یاد سالها پیش انداخت. دوستم راجع به حرفش عذرخواهی کرد که باعث ناراحتیم شده و من جوابی نداشتم براش. و یاد اون سالها افتادم. . . . اون...
-
یه تست شخصیت شناسی جالب
سهشنبه 17 دیماه سال 1392 11:30
از بین ایمیلهای وارده! یه تست جالب که نتیجه اش هم برای من به شخصه جالب بود. گفتم شاید خوشتون بیاد (شاید هم خودتون انجامش داده باشین) یعنی جدید نباشه. تست
-
تفاوت
یکشنبه 15 دیماه سال 1392 23:01
ایمیل وارده از یه دوست که توی این لحظات برام خیلی خوب و جالب و آرام کننده بود. دوست داشتین بخونیدش. از دوستی که برام این مطلب رو فرستاد هم ممنونم هر چند اینجا رو نمی خونه. و امیدوارم که موفق باشه ! مادرم یک چشم نداشت. در کودکی براثر حادثه یک چشمش را ازدست داده بود. من کلاس سوم دبستان بودم و برادرم کلاس اول. برای من...
-
چیزی بگو ...
شنبه 14 دیماه سال 1392 10:40
چیزی بگو بگذار تا همصحبتت باشم لختی حریف لحظه های غربتت باشم ای سهمت از بار امانت هر چه سنگین تر بگذار تا من هم شریک قسمتت باشم تاب آوری تا آسمان روی دوشت را من هم ستونی در کنار قامتت باشم از گوشه ای راهی نشان من بده ، بگذر تا رخنه ای در قلعه بند فترتت باشم سنگی شوم در برکه ی آرام اندوهت با شعله واری در خمود خلوتت...
-
حلول ماه ربیع و آدم برفی
پنجشنبه 12 دیماه سال 1392 20:08
حلول ماه ربیع الاول رو به دوستای گلم تبریک میگم. دیشب برف باریده بود و ما هم (من و داداشیم) رفتیم حیاط و یه آدم برفی ساختیم. تازه از خودمون و آدمکمون عکس هم گرفتیم. این عکس هم آدمکمونه (ادامه مطلب خودم و آدم برفی هستیم) من و آدم برفی رد دستام توی برف
-
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع)
چهارشنبه 11 دیماه سال 1392 19:31
زائری بارانی ام، آقـا بـه دادم مـی رسی؟ بی پناهم، خسته ام، تنها؛ به دادم می رسی؟ گـرچـه آهـو نیـستـم؛ اما پر از دلتنگی ام ضامن چشمان آهوهـا، بـه دادم می رسی؟ از کبوترها کـه می پـرسم، نشانـم می دهند گنبد و گلدسته هایت را، به دادم می رسی؟ ماهـی افـتاده بر خـاکم، لبـالـب تشنـگـی پـهنه آبی تـرین دریـا؛ به دادم می رسی؟...
-
نمی دانی
سهشنبه 10 دیماه سال 1392 17:06
نـه نمـی دانــی…! هیچـ ـکس نمــی دانـــد…! پشت ایــن چهــره ی آرامـ در دلــــم چه می گــذرد…! نمـی دانـی…! کســی نمـی داند…..! ایــن آرامش ظاهــــــر و این دل نـــــــا آرام…! چقــدر خسته امـ می کنــد…!
-
بچه که بودیم (ایمیل وارده)
جمعه 6 دیماه سال 1392 09:29
بچه که بودم چه دل بزرگی داشتم اکنون که بزرگم چه دلتنگم کاش دلم به بزرگی بچگی بود کاش همان کودکی بودم که حرفهاش را از نگاهش می شد خوند کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتم کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود کاش قلب ها در چهره بود اما اکنون اگر فریاد هم بزنم کسی نمی فهمد و دل خوش کرده ام که سکوت کرده ام دنیا را...
-
یک اربعین پیش رو . . .
دوشنبه 2 دیماه سال 1392 20:44
از اربعین یک اربعین که بگذرد شاید بشود تحقق یک رویا ممکنه کمی دیر به دیر بیام. اما قول میدم که بخونمتون. شما هم منو فراموش نکنین
-
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
یکشنبه 1 دیماه سال 1392 18:00
نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز دانشآموزان عالم را همه دانا کند ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند . . . اربعین حسینی تسلیت باد. التماس دعا
-
یلدا
شنبه 30 آذرماه سال 1392 10:40
ای پادشه خوبان ... (فال حافظ) شب یلدا قدم آرام بردار … کمی هم احترام ما نگهه دار … تو میبینی ربابم غصه دار است … بنی هاشم هنوزم داغدار است … صدای العطش در گوش مانده … بدن ها بی کفن هرگوشه مانده … شب یلدا تو هم چله نشین باش … سیه پوش غم سالار دین باش … *-*-*-* تنها یک دقیقه ناقابل مى تواند از یک شب عادى، شب یلدا بسازد؛...
-
گاهی بعضی حس ها ....
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1392 18:31
گاهی فکر می کنم که مثلاً آدما چی میشه که از موقعیتهاشون نمی تونن خوب استفاده کنن. گاهی فکر می کنم که موقعیتی در اختیارم بوده و من به جای استفاده ی احسن ازش - یه استفاده ی سطحی کوتاه ناقص کردم. گاهی شدید حس یه آدم مغبون فرصت از دست داده ی تنهای سرگردون و وقت تلف کن بهم دست می ده. گاهی فکر می کنم لیاقت بعضی موقعیتها...
-
آدمهای ساده
یکشنبه 24 آذرماه سال 1392 19:34
-
پدر - پسر - مادر
شنبه 23 آذرماه سال 1392 17:54
دیشب ایمیلی داشتم که من رو یاد این خاطره انداخت: زنگ نقاشی یکی از پسرام نقاشیش رو آورده و داستانشو برام تعریف می کنه (من همیشه شنونده ی داستان نقاشی های بچه هام) میگه : خانم! اینجا پارکه.پدر و پسر دارن تفریح می کنند.(زیر هر آدمک هم نوشته بود پدر - پسر) میگم: خب . مادر خانواده کجاست؟ میگه: مادر خونه است داره غذا درست...
-
کی می خواد چیکاره بشه؟
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 18:39
چهارشنبه بحث اینکه کی می خواد چیکاره بشه بود. فکر کنین از یه کلاس 31 نفره 1معلم 1 پروفسور 1 ماشین فروش 1 املاکی 1فوتبالیست 1آتش نشان 1فوتبالیست دکتر! 1 پلیس طلافروش 1 مهندس برق 1 دکتر داروساز 1 پنجره ساز 1بازیگر 1 فیلم نامه نویس 1 فضانورد 1 دکتر متخصص ا دامپزشک 8پلیس 3دکتر 2دندانپزشک 2خلبان حالا شما فکر کن بچه ای که...
-
دلنوشت
دوشنبه 18 آذرماه سال 1392 09:53
خوابهایی که تعبیرشان بسی شگفت است و عجیب و جالب! اولویتی که در تکمیل ظرفیت اعلام شد. راهی که نمی دانم رفتنی اش خواهم بود یا نه. و گفتگویی با او که مرا می خواند و من نمی دانم لیاقتش را دارم یا نه. دیشب بدجور دلم گرفته بود.با شنیدن خبر دعوتت!هم غافلگیر شدم و هم خوشحال و هم سر در تفکر. می دانم آن موقع هم در کنار سپاس و...
-
یازی
شنبه 16 آذرماه سال 1392 10:00
مدتهاست دارم به یه بازی وبلاگی فکر می کنم. الان به ذهنم رسید که چندتا سوال بذارم (هر کی دوست داشت شرکت کنه) 1.دنیای مجازیتون و دوستای مجازیتون تا کجا وارد .واقعیت میشن؟ 2.چطور به یه دوست مجازی اعتماد می کنین؟ 3.چه چیزها یا کارهایی سرگرمتون می کنن؟ *هر کس به این سوالا جواب بده (به همشون) جایزه اینه که یه سوال از من...
-
اولین برف پائیزی
چهارشنبه 13 آذرماه سال 1392 15:45
امروز صبح سر کلاس بودیم که یکی از بچه های شیطون کلاس یهو وسط تعریف یکی از همکلاسی هاش داد زده : آخ جون داره برف میاد. اون لحظه من : بچه ی شیطون : باقی بچه ها : مبگم : الان وسط موضوعی که دوستت داره تعریف می کنه - آیا رفتارت درسته؟حواس همه رو پرت کردی؟ میگه: ببخشید خانم.آخه برف داره میاد.گفتم بهشون بگم که زنگ تفریح بریم...
-
ای ...
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 21:53
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم به نفس های تو در سایه ی سنگین سکوت به سخن های تو با لهجه ی شیرین سکوت
-
الماس
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 22:58
براى آدم نابینا شیشه و الماس یکیه! پس اگه یکى قدرتو ندونست،فکر نکن تو شیشه اى،اون نابیناست...
-
. ! .
جمعه 8 آذرماه سال 1392 09:36
جمله ای حکیمانه از یه ناشناس! وقتی کسی رو پیدا کردی که کنارش بدون هیچ دلیلی فقط به خاطر اینکه کنارشی ! خوشحالی دیگه به درک که بقیه چی میگن کنارش باش و از کنار هم بودن لذت ببرید! پ.ن : البته این جمله نکات مبهم زیاد داره
-
من و شئونات پیرامون!
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1392 10:21
معمولاً آدمی هستم که کارهایی که می خوام انجام میدم و حرفهایی که باید بزنم می زنم (مستقیم - غیر مستقیم ) . اما گاهی باید حواس آدم به شأن و شخصیت خیلی چیزا باشه! شأن و شخصیت اسمت شأن و شخصیت خودت شأن و شخصیت کاری که داری شأن و شخصیت اجتماعیی که داری شأن و شخصیت نقشی که در زندگی و خانواده داری. خلاصه توجه به خیلی شئونات...
-
نخود سیاه
دوشنبه 4 آذرماه سال 1392 10:56
می دونم چیز عجیبی نیست اما جالب بود براتون تعریف می کنم: دیروز پدرجان نخود خریدن و من هم مانند بانویی خوب تصمیم گرفتم نخودها رو کلا پاک کنیم تا مادرجانمان موقع استفاده ازشون و پخت غذا راحت باشن. خلاصه در این امر خطیر و حساس!خاله دختر هم بعنوان ملازم و همراه !دست به کار شدن. بعد از کمی پاک کردن!ناگهان چشمم به چیزی...
-
روش های طبیعی جلوگیری از سرما خوردگی
شنبه 2 آذرماه سال 1392 18:09
در فصل پاییز و زمستان، سرماخوردگی و سرفه شیوع پیدا می کند. اگر می خواهید با روش های طبیعی خود را از سرماخوردگی مصون نگه دارید، به این چند نکته توجه کنید : * ویتامین c یکی از بهترین تقویت کننده های سیستم ایمنی بدن است. بنابراین مواد غذایی طبیعی غنی از ویتامین c ر ا به رژیم غذایی خود اضافه کنید. * برای به دست آوردن...
-
روزی ...
جمعه 1 آذرماه سال 1392 19:02
روزی اگر نبودم ، تنها آرزوی ساده ام این است ریز لب بگویی : “یادش به خیر”
-
! ! !
یکشنبه 26 آبانماه سال 1392 20:15
-
بوستان ؟
جمعه 24 آبانماه سال 1392 10:01
اون روز سر کلاس یه حکایت از گلستان سعدی رو داشتیم می خوندیم.برای بچه ها داشتم توضیح می دادم که آقای سعدی دو تا کتاب معروف دارن :یکی گلستان - اون یکی بوستان. یکی از بچه ها بلند شده میگه : خانم من می دونم . من می دونم. - آفرین بگو ببینم چی می دونی. بچه: بوستان سعدی نزدیک خونه ی ماست! من : بچه : من : عزیزم . اونجایی که...
-
حسین (ع)
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1392 15:06
«اى حسین (ع) » ... تو کلاس فشرده تاریخى .کربلاى تو، مصاف نیست منظومه بزرگ هستى است ، طواف است. پایان سخن ...... تو انتهاى ندارى ... پ.ن : داشتم به داستان کتاب هدیه ها فکر می کردم و قدردانی اهل کوفه ... امام حسین (ع) برای باران باریدن و سیرابی کوفیان دعا کرد اما سالها بعد کوفیان آب از او دریغ کردند دریغ از...
-
عباس(ع) نماد جوانمردی و احساس
سهشنبه 21 آبانماه سال 1392 22:20
گرفته در بغل چون جان شیرین، مشک و میتازد به زیر بارش تیری که از اندازه بیرون است به سقا گفت مولا با دلی خونینتر از فریاد نمیدانی برادر بعد تو احوال من چون است شکسته از غمت جام من ای قدقامت مستی دلم ای جوهر هستی چو چشمت فرق در خون است و سقا گفت از شرم است نه از جویبار و خون اگر روی من ای خورشید عالمتاب گلگون است...
-
ماندگاری
شنبه 18 آبانماه سال 1392 10:26
کاغذسفید راهرچه قدرهم که تمیزوزیبا باشد کسی قاب نمیگیرد. برای ماندگاری درذهن باید حرفی برای گفتن داشت .